در
کتابخانه
بازدید : 1234942تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand النمط الرابع فی الوجود و علله النمط الرابع فی الوجود و علله
Collapse النمط الثامن  فی البهجة و السعادةالنمط الثامن فی البهجة و السعادة
النمط التاسع فی مقامات العارفین
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اول باید معنای «مطلق» و «نسبی» را ذكر كنیم.

ممكن است مراد كسی از «مطلق» و «نسبی» آن اصطلاحی باشد كه حكما گاهی به تعبیر «حقیقی» و «اضافی» و یا تعبیر «نفسی» و «اضافی» ذكر می كنند مثل اینكه می گویند صفات باری تعالی یا حقیقی است و یا اضافی، و یا اینكه می گویند اتّصال یا نفسی است یا اضافی. در این گونه موارد مقصود این است كه بعضی از معانی در تحقّق خود احتیاج به دو چیز دارد زیرا نسبت میان دو چیز است؛ مثلاً «رازقیّت» یك مفهوم اضافی است زیرا دو چیز باید باشد یكی رازق و دیگری مرزوق تا نسبت «رازقیّت» تحقّق یابد؛ امّا صفت «موجود بودن» یا «قادر بودن» یا «كامل بودن» چنین نیست.

«اتّصال» در بعضی از معانی خود مثل اینكه می گوییم: «حلقه های زنجیر به یكدیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 92
متّصلند» یك معنی نسبی و اضافی است به خلاف «جسم بودن» یا «فلان مقدار را داشتن» یا «فلان عدد بودن» كه مطلق است نه نسبی.

و گاهی «مطلق» و «نسبی» به معنای اخصّ از این معنی اطلاق می شود؛ یعنی به چیزی «نسبی» گفته می شود كه به معنی اول اضافی باشد ولی در همه ی موارد شمول نداشته باشد، و اما «مطلق» به چیزی گفته می شود كه چنین نباشد خواه از آن نظر كه اضافی است ولی در همه ی موارد شمول دارد و یا اینكه اصلاً اضافی نیست یعنی از سنخ معانی ای كه احتیاج به دو طرف دارد نیست.

اكنون می گوییم: هم خیر مطلق داریم و هم خیر نسبی، و همچنین هم شرّ مطلق داریم و هم شرّ نسبی؛ و در اینجا از اصطلاح دوم پیروی می كنیم زیرا مفهوم «خیر» كه به معنای «ما یختار و ما یؤثر» است یك مفهوم اضافی به حسب اصطلاح اول است.

آنگاه می گوییم: بعضی از امور وجودی هستند كه برای یك چیز خیر و كمال است و برای یك چیز دیگر خیر و كمال نیست. بدیهی است كه كمال و خیر حیوان با خیر انسان فرق می كند. برای یك پرنده «بودن در هوا» خیر است، برای ماهی «بودن در آب» ؛ و حتّی اگر اعضای بدن یك انسان را در نظر بگیریم، از لحاظ رنگ و شكل و اندازه و نرمی و درشتی، می بینیم هر یك از اینها حكمش در هر عضوی فرق می كند؛ مثلاً رنگ و شكلی كه در چشم مطلوب است غیر از آن چیزی است كه در ابرو مطلوب است، و امثال اینها كه احتیاجی به گفتن نیست. و یك چیز ممكن است نسبت به قشر عظیمی از موجودات خیر باشد، مثل هوا برای گیاهان و جانداران غیر آبی و قوه ی جاذبه ی زمین برای همه ی آنها. و به همین دلیل ذات پروردگار كه همه ی خیرات و كمالات قائم به اوست و اگر همه ی جهان را به منزله ی یك فرد در نظر بگیریم (همان طور كه واقعا هم چنین است) خیری جز او برای جهان نیست، پس ذات او «خیر مطلق» است. از اینجا معنای «شرّ نسبی» هم معلوم شد. بسیاری از چیزها كه عایق و مانع كمالات موجودات دیگر می گردند و آفت آنها هستند، نسبت به آنها شرّند، مثل آفات نباتات و آفات حیوانات و آفات اختصاصی روحی یا اجتماعی انسان. و اما «شرّ مطلق» جز بر عدم مطلق قابل انطباق نیست؛ یعنی ما موجودی نداریم كه شرّ مطلق باشد و لهذا گفته اند:

زهر مار آن مار را باشد حیات
لیك آن مر آدمی را شد ممات
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 93
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است