اگر موضوع قضیه كلّی باشد می گویند طبیعت كلّی بر دو نوع موضوع قضیه قرار
می گیرد: یكی اینكه «كلّی» را كه موضوع قضیّه قرار می دهیم مانند یك مرآت و آئینه ی
افراد می بینیم. صورت دیگر آن است كه وقتی به «كلّی» نظر می كنیم آن را آئینه و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 270
حاكی از افراد قرار نداده بلكه خود آن را مستقلاّ مورد توجّه قرار می دهیم. به نظر اوّل
گفته می شود «نظر آلی» ، و به نظر دوم گفته می شود «نظر استقلالی» ؛ و یا به تعبیر دیگر،
كلّی در نظر اوّل «ما به ینظر» است یعنی به سبب آن، افراد دیده می شود، و در حالت
دوم «ما الیه ینظر» یا «ما فیه ینظر» است. مثلاً می گوییم: «كلّ انسان ضاحك (یا مدرك
للكلّیّات) » یا «كلّ انسان یمشی» . در اینجا مفهوم «انسان» را مرآت قرار داده ایم برای
انسانهای عینی خارجی.
در جای دیگر می گوییم: «الانسان نوع» . در اینجا خود انسان از آن جهت كه در
ذهن است، چون یك امر كلّی در ذهن است، یا نوع است یا جنس است. وقتی
می گوییم: «الانسان نوع» یعنی همین انسانی كه در ذهن من است. آنوقت این قضیه ی
«انسان نوع است» با دید اول صادق نیست و آن قضیّه ی اوّل كه «انسان ضاحك (یا
كاتب) است» با دید دوم لازم نیست. پس معلوم می شود كه ذهن ما قضیه را دو جور
اعتبار می كند: در آنجا كه موضوع كلّی، ما الیه (یا ما فیه) ینظر است قضیه را «طبیعیّه»
گویند. در صورت دیگر- كه موضوع كلّی، ما به ینظر است- اگر اینكه آیا تمام افراد یا
بعضی از افراد مقصود است بیان نشده باشد آن را «قضیّه ی مهمله» گویند (قضیه ی مهمله
جواب قاطع ندارد؛ یعنی هم در آن نفی صادق است هم اثبات) ولی اگر در قضیه بیان
شده باشد كه كلّ افراد مورد نظر است یا بعضی از آنها، آن را «محصوره» گویند.
قضایای مستعمله در علوم (یعنی قضایایی كه «مسأله» واقع می شود) قضایای
محصوره است، یا كلّیّه است یا جزئیّه؛ در علوم قضایای طبیعیّه نداریم.