پس معنای «مبدأ أول لكل شرح» چیست؟ این را دو سه جور معنی كرده اند:
یكی اینكه: به هنگام تعریف یك شی ء، موجودیت جزء تعریف و ذات آن نیست.
شیخ هم مقصودش از «مبدأ اول» این نبوده است، بلكه این است كه هر چیزی را كه
تعریف می كنیم اول او را موجود فرض می كنیم و بعد تعریف می كنیم؛ می گوییم فلان
شی ء موجود تعریفش چیست؟ مثلاً وقتی می گوییم: «برق چیست؟ » در مفهوم «برق»
موجودیت نیست، ولی اول برق را یك امر وجودی دانسته ایم و بعد تعریفش كرده ایم،
یا لااقل فرض وجود او را در ذهن خودمان می كنیم؛ یعنی این ماهیتی كه در ذهن ما
وجود دارد تعریفش چیست؟ پس در هر تعریفی موجودیت و وجود قبلاً اعتبار شده
است، لااقل فرض وجودش در ذهن شده است.