در
کتابخانه
بازدید : 1235336تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Expand فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعد شیخ این مطلب را ذكر می كند كه: «الوجود والواحدة متساوقان» [1]. در گذشته هم، مثل اینكه در باب وجود و شیئیت همین را گفته اند كه وجود و شیئیت متساوقین هستند. متساوقین با مترادفین فرق می كند. مترادفین را در جایی می گوییم كه دو لفظ دارای یك معنا و مفهوم باشند، كه معمولا به انسان و بشر مثال می زنند، می گویند انسان همان معنا و مفهومی را دارد كه بشر دارد، و بشر همان معنا و مفهوم انسان را دارد. كلمه ی «انسان» دلالت می كند بر ذات این موجود كه حیوان ناطق است و كلمه ی «بشر» هم همین دلالت را می كند، لذا مترادفین هستند. متساوقین در جایی گفته می شود كه دو كلمه از نظر مفهوم با یكدیگر مغایرند و از نظر مصداق واحد هستند، مثل ناطق و ضاحك. ناطق یك معنا را می فهماند و ضاحك معنای دیگری را، ولی هر دو مصداقا همیشه یكی هستند؛ یعنی هر ناطقی در خارج ضاحك است و هر ضاحكی در خارج ناطق است. اینها را «متساوقین» می گویند، یعنی مصداقا و موضوعا همدوش یكدیگرند.

سؤالی را متكلمین مطرح كرده اند كه بعد وارد فلسفه شده و آن سؤال این است كه: آیا «وجود» و «شیئیت» مترادفین اند یا متساوقین و یا نه مترادفین اند و نه متساوقین؟ بعضی شاید اینها را مترادفین دانسته اند. بعضی هستند كه متساوقین هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 481
نمی دانند و می گویند شیئیت مصداقا اعمّ از موجود است. ولی فلاسفه ی ما می گویند شیئیت و موجودیت مصداقا متساوقین اند، یعنی كل شئ موجود و كل موجود شئ، ما چیزی نداریم كه شئ باشد و موجود نباشد و چیزی نداریم كه موجود باشد و شئ نباشد. در مورد «واحد» و «موجود» هم همین حرف را می زنند و می گویند واحد و موجود متساوقین هستند. شیخ می گوید: اشتباه نكنید، نمی خواهیم بگوییم مترادفین هستند، چنانكه بعضی گفته اند، بلكه متساوقین می باشند. ولی شیخ برای مدعای خود یك دلیلی می آورد كه آن دلیل قابل خدشه است؛ می گوید اگر مترادف می بودند كثیر من حیث هو كثیر نباید موجود باشد، چون كثیر من حیث هو كثیر واحد نیست ولی موجود است. این قابل خدشه است، چون كثیر من حیث هو كثیر نه موجود است و نه واحد، نه اینكه كثیر من حیث هو كثیر موجود است و من حیث دیگر واحد است. شیخ قبول دارد كه كثیر من حیث هو كثیر هم موجود است و هم واحد، ولی می خواهد ادعا كند كه كثیر من حیث هو كثیر، من حیث هو كثیر موجود است و من حیث دیگر واحد است؛ و این سخن درست نیست. كثیر من حیث هو كثیر از این حیث حتی موجود هم نیست. این مطلب چندان احتیاجی به بحث ندارد و بعدها در فلسفه ی ملاصدرا كه بنابر اصالت وجود بوده بیشتر بر این مطلب تأكید شده كه وجود و وحدت متساوقین اند.

بحث دیگری هست راجع به اقسام وحدت. تقسیمی كه متأخرین كرده اند اگر چه خالی از خدشه نیست ولی باز بهتر از تقسیمی است كه شیخ كرده است. تقسیمی كه در منظومه به تبع تقسیم اسفار آمده به شكلی است و تقسیم شیخ به شكل دیگر. تقسیم شیخ چندان جامع هم نیست كه حالا عرض می كنم. شیخ می گوید (اینها را در باب «واحد» گفته كه عین همان را اینجا هم گفته است) : واحد یا بالعرض است یا بالذات. در واقع می خواهد بگوید كه وحدت یا وحدت حقیقی است یا وحدت مجازی. وحدت بالعرض را به وحدت بالحمل و وحدت بالفعل و وحدت بالاضافه مثال می زند. وحدت بالاضافه یعنی اینكه دو شئ كه كثرت حقیقی دارند در یك صفت با یكدیگر اشتراك داشته باشند و از این جهت بگویند ما واحد هستیم، ما دو تا یكی هستیم. این وحدت در اصطلاح عرف و مخصوصا در امور اجتماعی خیلی رایج است.

دو نفر كه مثلاً در وطن اشتراك دارند یا در دین یا زبان اشتراك دارند می گویند ما یكی هستیم، همه چون مسلمانیم یكی هستیم، همه چون ایرانی هستیم یكی هستیم، همه چون فارسی زبانیم یكی هستیم، همه چون آسیایی هستیم یكی هستیم؛ در حالی كه در اینجا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 482
وحدتی در كار نیست، افرادی هستند كثیر من حیث هو كثیر و هر یك غیر از آن دیگری است، وحدت واقعی ندارند، ولی چنین است كه یك صفت كلی هم قائم به این است و هم قائم به آن. این صفت كلی یك مصداقش به این قائم است و یك مصداقش به آن.

اسلام، عقیده ی اسلامی، ایمان اسلامی یك امر كلی است. این ایمان، هم در این وجود دارد هم در آن و چون بین ایمان این و ایمان آن شباهتی هست، یعنی با هم وحدت بالنوع دارند و هر دو یك نوع ایمان هستند، می گویند ما دو تا یكی هستیم، در حالی كه آندو واقعا یكی نیستند. پس ما، دو نفر را كه در یك كیف یا در یك كمّ یا در یك اضافه با یكدیگر مشتركند «واحد» می گوییم، در حالی كه واحد حقیقی نیستند، واحد مجازی هستند و كثیر حقیقی. آن دو شیئی را كه در كیفیت با یكدیگر اشتراك داشته باشند اصطلاحا «متشابه» می نامند، و دو شیئی را كه در كمّیت با یكدیگر اشتراك دارند، یك عدد دارند یا یك مقدار دارند، «متساوی» می گوییم، و دو شیئی را كه در یك اضافه با یكدیگر یكی هستند «متوافق» [یا متناسب ] می نامند. پس این وحدتها وحدت مجازی و بالعرض است همچنانكه هوهویتی هم كه اینجا هست هوهویت بالعرض است؛ یعنی اگر گفتیم زید عمرو است، مجازا گفته ایم. زید عمرو فی الاسمیة، زید عمرو فی الایرانیة.

امّا هوهویت حقیقی و وحدت حقیقی این است كه دو شئ در ذات با یكدیگر شریك باشند، كه اگر در جنس با یكدیگر شریك باشند می گویند «مجانست» و اگر در نوع شریك باشند می گویند «مماثلت» [2]. اینجا در كلام شیخ میان دو چیز تفكیك نشده كه متأخرین تفكیك كرده اند. آنان مطلب را به این شكل بیان می كنند: وحدت یا وحدت حقیقی است یا وحدت غیر حقیقی و مجازی. اگر وحدت حقیقی باشد یا این است كه واحد عین وحدت است یا واحد غیر وحدت است، و به عبارت دیگر یا صفت و موصوف یكی هستند و یا صفت و موصوف دو چیز هستند. حال اگر واحد عین وحدت باشد این هم بر دو قسم است: یا حقیقتش عین حقیقت وحدت است یا مفهومش عین مفهوم وحدت است. اگر مفهومش عین مفهوم وحدت باشد، خود مفهوم وحدت است، و اگر حقیقتش عین حقیقت وحدت باشد این را «وحدت حقّه ی حقیقیه» می گویند كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 483
ذات حق تعالی است. و امّا اگر ذات واحد غیر از وحدت باشد خود بر چند قسم است:

یا واحد شخصی است مثل زید، یا واحد نوعی است مثل انسان كه نوع واحد است، یا واحد جنسی است مثل حیوان كه جنس واحد است.

وحدت بالعرض [یا وحدت مجازی ] این است كه یك شئ با شئ دیگر واقعا وحدت ندارند امّا در یك چیز اشتراك دارند. در این مورد می گویند كه اگر اشتراك در كیف باشد می شود «مشابهت» ، و اگر در كمّ باشد می شود «مساوات» ، و اگر در اضافه باشد می شود «مناسبت» ، و اگر در جنس باشد می شود «مجانست» ، و اگر در نوع باشد می شود «واحد بالنوع» . واحد بالنوع غیر از واحد نوعی است. واحد نوعی یعنی نوع واحد. مثلاً خود انسان را می گوییم واحد نوعی. انسان واحد است و نوع است. واحد نوعی داخل در واحد حقیقی است. یك وقت می گوییم: «زید و عمرو واحدند در انسانیت» ؛ یعنی وحدت را به زید و عمرو نسبت می دهیم؛ در این صورت وحدت مجازی می شود. وحدت بالجنس یا مجانست هم چنین است. مثلاً انسان و فرس در حیوانیت واحدند؛ وحدت را به انسان و فرس نسبت می دهیم. پس واحد نوعی و واحد جنسی یعنی نوع واحد و جنس واحد، امّا واحد بالنوع و واحد بالجنس یعنی دو فردی كه در یك نوع اشتراك دارند یا دو فرد یا دو نوعی كه در یك جنس مشتركند. اینها نباید با همدیگر اشتباه شود. این موارد در منظومه آمده و قبلاً بحثش را كرده ایم.


[1] . در متن شفا چنین است: ثم الواحد و الموجود قد یتساویان فی الحمل علی الاشیاء.
[2] . [عنقریب استاد اشاره می كنند كه این نوع وحدت (یعنی وحدت بالجنس و وحدت بالنوع) وحدت مجازی است و آنچه از این معنا در زمره ی وحدت حقیقی است وحدت جنسی و وحدت نوعی است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است