در
کتابخانه
بازدید : 1235664تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بیان دیگر كه شاید رساتر از این باشد این است كه مفهوم «موجود» یا «وجود» را گاهی اصطلاحا به نحو معنی اسمی و استقلالی (وجود محمولی) در نظر می گیریم و می گوییم آیا این مفهوم جزء ماهیت است یا نه؟ و گاهی آن را به نحو معنی حرفی- یعنی به نحو رابط و رابطه- در نظر می گیریم كه در این حالت استقلال ندارد ولی هست. توضیح اینكه گاهی می گویید: «انسان موجود است» كه در اینجا انسان موضوع است و مفهوم «موجود» محمول است كه آن را بالاستقلال در نظر گرفته اید.

به قول ادبا انسان، مبتدا یا مسندالیه است و موجود، خبر یا مسند است. ولی وقتی بگویید: «انسان كاتب است» در اینجا انسان، موضوع و كاتب محمول است، ولی وجود در اینجا رابط است یعنی آن را به نحو معنی حرفی در نظر گرفته اید. در واقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 142
می گویید: «انسان هست كاتب» به طوری كه این هستی به صورت غیر مستقل در نظر گرفته می شود. توجه كنید كه در زبان فارسی چه فرقی میان «هست» و «است» می گذاریم: در كلمه ی «است» یك معنی حرفی را در نظر می گیریم، و در «هست» یك معنی اسمی؛ یعنی در جایی كه «هستی» در ذهن ما استقلال ندارد، بلكه دو معنی دیگر استقلال دارند «است» را به كار می بریم، مثلاً می گوییم: «زید كاتب است» اما در وقتی كه «هستی» از نظر مفهومی در ذهن ما مستقل است، آن را موضوع یا محمول قرار می دهیم، مثل «زید هست» یا «زید نیست» .

در هر تعریفی وجود نه جزء موضوع است نه جزء محمول؛ چون اگر جزء باشد به نحو معنی اسمی خواهد بود، كه اینطور نیست. ولی مفهوم «هستی» همیشه به نحو معنی حرفی در «رابطه» اخذ شده است. شما اگر می گویید «انسان حیوان ناطق است» اگر قبلاً تصوری از «هستی» نداشته باشید اصلاً نمی توانید قضیه تشكیل بدهید. پس «مبدأ أول لكل شرح» به این معناست. هر جا كه بخواهید چیزی را تعریف كنید ناچارید یك قضیه- یعنی موضوعی و محمولی و رابطه ای- تشكیل بدهید. آیا بدون تصور موضوع و تصور محمول و تصور رابطه می توان قضیه تشكیل داد؟ نه. خوب، انسان رابطه را وقتی تصور می كند كه تصوری از هستی داشته باشد؛ یعنی تصدیقهای انسان بعد از این است كه یك تصور از هستی و نیستی ولو به نحو معنی حرفی دارد. اگر انسان هیچ تصوری از هستی و نیستی نداشته باشد قضیه در ذهنش تشكیل نمی شود.

شاید حیوانات و هر موجود دیگری كه تفكر ندارد علتش این است كه هستی در ذهنشان به صورت یك تصور مطرح نیست و لذا نمی توانند میان موضوع و محمول رابطه برقرار كنند؛ یعنی همان اشیاء را تصور می كنند و بعد از تصور «تداعی معانی» می شود و تداعی معانی غیر از تصدیق است. تداعی معانی این است كه با یك سلسله علل روانی، گاهی بعد از یك تصور، تصور دیگری به دنبال می آید. مثلاً شما آقایی را برای اولین بار همراه یك نفر دیگر ملاقات كردید؛ بعد از پنج سال یكمرتبه آن آقا را می بینید و بلافاصله به یاد آن دیگری هم می افتید؛ یعنی این تصور پشت سرش تصور دیگری را می آورد؛ یك سلسله آثار هم برای خودش می آورد، مثل دیدن آلو و رنگ آن و تصور طعم آن، كه پشت سرش آثار ترشح بزاق را به همراه می آورد؛ ولی در هیچكدام اینها تصدیق وجود ندارد؛ یعنی اگر آن شخص را دیدید نه این است كه تصدیق كردید آن شخص دیگر هم وجود دارد، بلكه صرفا تصور او می آید در ذهن شما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 143
در «تداعی معانی» تصورات پشت سر هم در ذهن شما می آیند و این هم به نوبه ی خودش یك سلسله آثار روانی در انسان به وجود می آورد. مثلاً تصور یك حادثه ی غمناك در زمان گذشته كه امروز با انسان هیچ ارتباطی ندارد، پشت سرش غمی را در ذهن انسان ایجاد می كند، و یا خاطرات خوش گذشته موجب پیدایش نوعی خوشی در انسان می شود، ولی هیچكدام اینها تصدیق نیست. غرض این است كه در حیوانات هم تداعی معانی و آثار آن هست اما ما نمی توانیم اثبات كنیم و دلیلی نداریم- و ظاهراً دلیلی هم وجود ندارد- كه در حیوان حكم و تصدیق وجود دارد. اگر حكم و تصدیق داشته باشند باید تصور هستی و نیستی هم در ذهنشان باشد، كه اینها از «معقولات ثانیه» است.

پس بنابراین مقصود شیخ ممكن است این دومی باشد. راجع به اینكه «الوجود لا یمكن أن یشرح بغیر الاسم لأنه مبدأ أول لكل شرح» معنی «مبدأ اول بودن» این است كه هر تعریفی نیازمند به یك سلسله مبادئی است، بعضی از آن مبادی اجزاء تصور موضوع و اجزاء تصور محمولند، و یكی هم خود رابطه است، یعنی رابطه هم خودش مبدأ است.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است