در
کتابخانه
بازدید : 1235842تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در شفا به جهت خاصی از یك راه خیلی خوب و برهانی وارد مطلب شده است و آن اینكه: موجود به حكم عقل یا جوهر است یا عرض؛ و به هر حال جوهر وجود دارد؛ بعد باید برویم سراغ عرض و ببینیم كه آیا وجود دارد یا نه؛ زیرا هر موجودی را كه در نظر بگیریم، به حصر عقلی وجودش از دو حال خارج نیست: یا وجودش قائم به نفس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 145
است، یعنی حلول در شی ء دیگر ندارد، یا حلول در شی ء دیگر دارد. اگر وجودش قائم به نفس است به او «جوهر» می گوییم و اگر وجودش در شی ء دیگر حلول دارد، نقل كلام به آن شی ء دیگر می كنیم. آن شی ء دیگر باز یا قائم به نفس است و یا حلول در شی ء دیگر دارد. اگر قائم به نفس است باز این شی ء [و آن شی ء] دیگر یك عرض است و یك جوهر، یك حالّ است و یك محلّ؛ و اگر حلول در شی ء دیگر دارد باز به آن شی ء دیگر نقل كلام می كنیم. در نهایت امر باید منتهی بشود به امری كه در شی ء دیگر حلول ندارد.

پس با این برهان، ما می دانیم كه جوهر در عالم وجود دارد؛ چون آنچه وجود دارد یا قائم به ذات است یا قائم به ذات نیست، و اگر قائم به ذات نیست مستلزم وجود یك امر قائم به ذات است. پس جوهر قطعا وجود دارد. حال وجود عرض را باید با دلیلی دیگر اثبات كنیم. البته شیخ این را در اینجا ذكر نكرده و مطلب دیگری را ذكر كرده است كه آن این است:

صحیح نیست در تعریف «جوهر» و «عرض» بگوییم: «عرض آن است كه در شی ء دیگر حلول دارد، و هر چه كه در شی ء دیگر حلول داشته باشد عرض است» یعنی عكس مطلب لزوما درست نیست؛ ممكن است شی ء جوهر باشد و در شی ء دیگر هم حلول داشته باشد. پس یك قیدی را باید اضافه كنیم كه: «عرض آن است كه در محلّی حلول دارد كه آن محل مستغنی از اوست» یعنی از یك طرف نیاز است و از طرف دیگر بی نیازی؛ یعنی او به آن محل نیاز دارد ولی محل از او بی نیاز است. اما اگر شیئی در شی ء دیگر حلول داشته باشد و آن شی ء دیگر هم به این نیازمند باشد یعنی آن محل هم در اصل تحقق و وجودش به این نیازمند باشد و به عبارت دیگر نیاز طرفینی باشد، این مانعی ندارد، ولی این دیگر عرض نیست؛ یعنی این مقدار نیاز، ملاك عرض بودن نیست. حال باید «حلول» را تعریف كنیم كه چیست؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است