در
کتابخانه
بازدید : 1234837تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Collapse فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال شیخ برهان دیگری را كه اینها اقامه كرده اند به نام «برهان فصل و وصل» در اینجا ذكر می كند. حاجی در منظومه این را خیلی مفصل تر ذكر كرده است. اكنون ما رسیده ایم به آنچه كه شیخ اشراق و اینها همه قبول دارند یعنی به واقعیتی كه آن را «واقعیت جرم» می نامیم. این واقعیت جرم، حقیقتش این است كه جوهری است قابل ابعاد سه گانه، و به تعبیر دیگر امتداد سه گانه است نه چیزی دارای امتداد؛ خودش عین امتداد است، یك كشش است، یك واقعیت كشش است كه به آن «واقعیت اتصالی» هم می گویند، به این معنا كه یك اتصال جوهری است، یك امتداد جوهری و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 177
كشش جوهری است. در برهان «فصل و وصل» می گویند آیا می شود این اتصال را از بین برد یا نه؟ یعنی می توانیم این را تبدیل به انفصال كنیم یعنی آن را دو قسمت كنیم؟ ممكن است كسی بگوید نمی شود، كه همان حرف ذیمقراطیس است كه هر واحد جسم غیر قابل شكست است، ولی در اینجا فرض بر این است كه آن نظر را رد كرده اند. شیخ اشراق و اینها هم قبول دارند كه هر واحد متصل قابل انفصال است. این یك مقدمه.

مقدمه ی دیگر این است كه هیچ چیزی ضد خودش را قبول نمی كند بلكه دو ضد بر یك امر وارد می شوند. مثلاً اگر گفتیم سیاهی و سفیدی ضد هستند، جسم هم می تواند سیاهی را بپذیرد و هم می تواند سفیدی را بپذیرد، ولی آیا سفیدی می تواند سیاهی را بپذیرد؟ یعنی آن كه قبول می كند سیاهی را سفیدی باشد؟ نه، سیاهی نفی كننده ی سفیدی و سفیدی نفی شده ی سیاهی است نه قبول كننده ی آن. قبول كننده، آن است كه با [قبول شده ] با همدیگر وجود داشته باشند. «قبول می كند» یعنی خودش هست و قبول می كند.

فرض كنید انسان می تواند عالم باشد و می تواند جاهل باشد. این انسان است كه در یك لحظه عالم است و در یك لحظه ی دیگر جاهل. ولی آیا علم می تواند جهل را بپذیرد؟ یعنی علم در حالی كه وجود دارد جهل را بپذیرد؟ نه، پذیرفتن جهل به معنی نفی علم است. انسان كه حقیقت دیگری است، می تواند هم پذیرای علم باشد و هم پذیرای جهل.

قیام و قعود نیز هر دو بر انسان وارد می شوند و انسان می تواند قائم باشد و می تواند قاعد باشد، ولی قیام نمی تواند قاعد باشد و قعود نمی تواند قائم باشد، لذا انسان به قید قائم بودن قعود را نمی پذیرد و انسان به قید قاعد بودن قیام را نمی پذیرد؛ اما انسان هم قیام و هم قعود را می پذیرد.

اضداد، متبادل می شوند یعنی بر شی ء ثالث وارد می شوند، نه اینكه یك ضد قبول كننده ی ضد خودش باشد. رابطه ی دو ضد هیچوقت قابلیت و مقبولیت نیست و چنین امری محال است. اتصال و انفصال دو ضدند كه متعاقبا بر یك شی ء وارد می شوند، اما خودشان یكدیگر را قبول نمی كنند؛ یعنی یك شی ء می تواند متصل باشد و می تواند منفصل باشد، می تواند اتصالش تبدیل به انفصال بشود و انفصالش تبدیل به اتصال بشود، اما متصل در حالی كه متصل است نمی تواند پذیرنده ی انفصال باشد، چون لازم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 178
می آید كه در آن واحد هم متصل و هم منفصل باشد.

وقتی كه ما جسم را متصل واحد بدانیم مثل آب كه به عقیده ی اشراقیین متصل واحد است (در مثال مناقشه نیست، فرض كنید واحد باشد آب را می توانیم تبدیل به دو متصل بنماییم؛ یعنی یك اتصال را از بین ببریم و دو اتصال دیگر ایجاد كنیم. اتصال اول را كه از بین بردیم آیا این جسم معدوم مطلق می شود و بعد دو جسم دیگر از نو به وجود می آیند؟ اگر آبی را دو قسمت كنیم، آب اول معدوم مطلق می شود و دو آب دیگر از كتم عدم به وجود می آید؟ قطعا چنین چیزی نیست بلكه همان آب اولی است كه به صورت متصل واحد بود و حال به صورت دو متصل درآمده است. پس اوّلی معدوم مطلق نشده ولی تغییر وضع، تغییر شكل و تغییر صورت داده است.

به شیخ اشراق چنین می گوییم: اگر ماهیت جسم فقط همان جنبه ی جرمیّت و اتصال و امتدادش باشد پس هر وقت فصل بر جسم وارد شود، چون آن اتصال معدوم می شود، لازم می آید این جسم بالكلیه معدوم شود و حال آنكه این جسم قطعا بالكلیه معدوم نمی شود بلكه اتصالش معدوم می شود و دو اتصال دیگر به وجود می آید. پس معلوم می شود چیز دیگری در این بین هست.

اینها حرفشان این است كه اگر ماده ی اولای عالم همین صورت جسمیه باشد و ماده ای بسیط تر از این نداشته باشیم، یا باید قائل شویم كه آن چیزی كه ماده ی اولای عالم را تشكیل می دهد حقیقتی است جوهری عین اتصال (چون وقتی تحلیل می كنند، حقیقت صورت جسمیه را برمی گردانند به یك اتصال جوهری، نه به یك چیز دارای اتصال، برمی گردانند به چیزی كه اتصال جزء حقیقتش است) و این ماده ی اولی یا باید اساساً فصل نپذیرد و هر چیزی به هر شكلی كه از ازل وجود داشته به همان صورت تا ابد خواهد بود، مثلاً اگر از ازل با این ابعاد بوده تا ابد هم به همین ابعاد است، نه با چیزی متحد می شود كه بزرگ تر شود و نه خودش دو تكه می شود؛ این مردود است، به ادلّه ی دیگری مردود است كه اینجا مطرح نیست؛ و یا باید قائل شویم كه نه، همین جسم كه ماده ی اولیه ی عالم را تشكیل می دهد، همین طور كه واقعا وجود دارد قابل فصل و وصل است یعنی این جسم در ذات خودش ابای از فصل و وصل ندارد؛ یعنی اجسامی كه مجموع چندین جسمند ممكن است به یك جسم تبدیل شوند و یك جسم به صد یا هزار جسم تبدیل شود، بلكه به عقیده ی قدما در عالم مادون افلاك (چون قدما فقط در عالم افلاك این را قائل نبودند به دلایل خودشان) یعنی در عالم عناصر-
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 179
یعنی عالمی كه از چهار عنصر آب، خاك، آتش و هوا به وجود آمده است- دائما فصل و وصل صورت می گیرد، یعنی چند جسم یك جسم می گردد و یك جسم به صورت چند جسم درمی آید، و آنجا كه یك جسم به صورت چند جسم درمی آید معنایش این است كه یك حقیقتی كه تمام حقیقتش اتصال است به صورت چند حقیقت درمی آید كه حقیقت هر كدام هم اتصال است، یعنی آن اتصال معدوم می شود و چند اتصال دیگر به وجود می آید؛ و یا هر چند اتصال به یك اتصال مبدل می شود، یعنی آن چند تا معدوم می شوند و اتصال جدید به وجود می آید. ولی از طرفی می دانیم كه معدوم شدن چند اتصال و به صورت یك اتصال درآمدن نه به این معنی است كه به كلی معدوم می شوند یعنی عدم مطلق می شوند و یك چیزی از نو به وجود می آید.

می گویند بنا بر قول اشراقیین یا باید قائل شویم چنین چیزی صورت نمی گیرد، یا اگر گفتیم صورت می گیرد، یك متصل كه تبدیل به چند متصل می شود یعنی یك جسم كه تبدیل به چند جسم می شود باید فرض كنیم آن حرف نامعقول را كه آن به كلی نابود می شود و اینها از نو به وجود می آیند! [و هر دو باطل است؛ درست این است كه در اینجا] از آن [جسم ] چیزی معدوم می شود و چیزی باقی می ماند؛ آن چیز معدوم شده صورت جسمیه است و آن چیزی كه باقی می ماند ماده ای است كه آن صورت جسمیه را داشته به صورت وحدت، و حالا دو صورت جسمیه ی دیگر پیدا می كند به صورت كثرت. پس ماده باقی است و صورت تغییر می كند.

این خلاصه ی برهانی بود كه اینها از راه فصل و وصل اقامه می كنند. البته اینجا خیلی مختصر گفته و باز ما مفصل گفته ایم و در منظومه این را با یك مقدمات بیشتری گفته است؛ برای تفهیم مطلب در دو سه ورق منظومه گفته است كه رساتر و مفیدتر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 180
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است