در
کتابخانه
بازدید : 1235227تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Collapse فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شیخ دو برهان در اینجا اقامه كرده است. البته توضیح خواهیم داد كه آیا بیان شیخ یك برهان است یا دو برهان. این برهان با توجه به چند نكته است:

اول: انواعی كه در این عالم دارای افرادی هستند، دو دسته افراد دارند: افراد محسوس و افراد معقول. افراد محسوس، فرد همین نوعند و افراد معقول هم فرد همین نوع امّا در عالم دیگر. للانسان فردان: فرد محسوس و فرد معقول.

دوم: فرد معقول علت فرد محسوس است. بنابراین بعضی از افراد نوع واحد علت بعضی دیگر از افراد همان نوع است. علت و معلول از نظر ذات و ماهیت یكی هستند؛ فردی از افراد یك ماهیت علت است برای فرد دیگر از همان ماهیت.

سوّم: فرد علت، فردی است جاودانی نه حادث و فانی و متغیر و متحول، بعلاوه ی اینكه كامل است و هیچ نوع نقصی در او وجود ندارد و هیچ گونه كمال ممكنی نیست كه او فاقد آن كمال ممكن باشد، و اگر فاقد كمالی است فاقد آن كمالی است كه برای طبیعتش ناممكن است. از این جهت فرد علت حقیقت است و معلول سایه.

شیخ بر اساس همین طرز تفكر ایراد خودش را ذكر می كند. برای اینكه جوانب مسأله همه رعایت شده باشد، سؤال می كند كه: آیا فرد محسوس وجود دارد یا ندارد؟ اگر فرد محسوس وجود ندارد كه تصور و تخیل و تفكر و تعقلی نداریم. پس فرد محسوس وجود دارد (با اینكه اینها مسلّم است ولی برای اینكه شقوق شكافته شود طرح می كند) . آیا فرد محسوس با فرد معقول واقعا از نظر نوعیت یكی هستند؟ یعنی دارای حدّ واحد و ماهیت واحد می باشند؟ اگر بگویید ماهیت واحد ندارند و دارای دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 552
ماهیت هستند، پس این مثال آن نیست، بلكه معنایش این است كه افراد محسوس در عالم طبیعت معلول یك حقایق مجرده ای در عالم دیگر هستند، كه این را دیگران هم قبول دارند. بحث در این است كه آن حقیقتی كه مجرد است و علت است، فردی از نوع خودش باشد. اگر گفته شود كه دارای یك ماهیت نیستند، می گوید پس شما از كجا وجودی را كه مثال این باشد اثبات می كنید؟ پس بنا بر مبنای پذیرفته شده، فرد معقول در ماهیت و در حد شریك است با فرد محسوس. شیخ می گوید پس طبیعت فرد محسوس و طبیعت فرد معقول یك طبیعت است و هر دو یك ماهیت دارند. حال، این فرد محسوسی كه در اینجا هست مقرون به ماده و عوارض ماده است و توأم با این عوارضش است. توأم بودن فردی از یك نوع با این عوارض و مجرد بودن فردی دیگر از این عوارض معلول چیست؟ آیا همان ذات و ماهیت مشترك توأم بودن با ماده را اقتضا می كند یا چیز دیگر؟ اگر همان ذات و ماهیت مشترك اقتضا می كند، جواب داده می شود كه «الذاتی لا یختلف و لا یتخلّف» ، این ذاتی مشترك همان طور كه در ضمن فرد مادی وجود دارد در ضمن فرد عقلانی هم وجود دارد، چون فرض بر این است كه فرد عقلانی و فرد مادی هر دو در حد و ماهیت شریكند و هر دو دارای ذات واحد و ماهیت واحد هستند. ذات واحد و ماهیت واحد در هر جا كه باشد یك گونه اقتضا دارد. پس نمی شود كه این ذات واحد و ماهیت واحد در یك جا توأم بودن با ماده را اقتضا كند و در جای دیگر اقتضا نكند. اگر بگوییم كه آن ذات و ماهیت لابشرط است از اینكه توأم با ماده باشد یا نباشد، معنایش این است كه توأم شدن این فرد به ماده به اقتضای ذاتش نیست بلكه به واسطه ی یك سلسله علل خارجی و عوارض خارجی است. مثل این است كه سؤال كنیم: چرا این انسان سفید پوست است؟ آن دیگری بلند قد است؟ آیا این به انسانیتشان مربوط است؟ آیا انسان از آن جهت كه انسان است، ماهیت انسانیّتش اقتضا می كند كه سفید پوست باشد؟ اگر ماهیت انسانیتش اقتضا می كند پس همه ی انسانها باید دارای همین رنگ باشند. بنابراین چنین نیست، بلكه این انسان به واسطه ی یك سلسله شرایط خارج از ذاتش دارای این خصوصیت شده است. معنای این سخن این است كه اگر انسان دیگری هم دارای همین شرایط می بود، او هم سفید پوست می شد. به عبارت دیگر اگر انسان سیاه پوست در شرایط انسان سفید قرار می گرفت سفید پوست می شد و اگر انسان سفید پوست هم در شرایط انسان سیاه پوست قرار می گرفت سیاه می شد، زیرا این امر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 553
به حیثیت مشتركه ی انسان بماهو انسان و به ماهیت انسان ارتباط ندارد، به علل خارج از ذات انسان ارتباط دارد. اگر چنین گفتیم معنایش این است كه فرد مجرد بماهوهو هیچ مانعی ندارد كه مادی باشد و همین طور فرد مادی بماهوهو هیچ مانعی ندارد كه مجرد باشد؛ همان گونه كه این انسان سفید پوست هیچ مانعی نداشت كه سیاه می بود و آن انسان سیاه هم هیچ مانعی نداشت كه سفید می بود.

و حال آنكه افلاطون فرد مجرد را حقیقت می داند، جاوید و سرمدی می داند و فرد مادی را یك امر حادث و فانی و داثر می داند و اینها صفاتی نیستند كه به واسطه ی یك سلسله علل خارجی به این افراد تعلق گرفته باشند. این صفات كه مثل انتخاب محل زندگی نیست، كه مثلاً از كسی سؤال شود چرا در تهران زندگی می كنی؟ بگوید این سلسله علل موجب شد به تهران بیایم؛ از دیگری سؤال شود چرا به اصفهان رفتی؟ بگوید عللی موجب شد كه ما به اصفهان برویم. اصفهان رفتن به مرتبه ی وجودی ما ارتباط ندارد. سلسله ی علل می تواند موجب شود كه ما در اصفهان باشیم و دیگری در تهران، و علل دیگری موجب شود كه او در اصفهان باشد و ما در تهران.

امّا اگر موجودی در عالم ماوراء طبیعت قرار گرفته و ازلی و ابدی شده و به تعبیر شما حقیقت شده و موجود دیگری به صورت یك موجود فانی داثر قرار گرفته و رقیقه شده و ظلّ او شده و معلول او شده است، درجه ی یكی درجه ی علت گشته و درجه ی دیگری درجه ی معلول، چطور می شود گفت به واسطه ی علل خارجی چنین شده است؟ این در واقع برهانی است كه شیخ در اینجا اقامه كرده است. بعد بیانی دارد كه با كلمه ی «و أیضا» شروع می شود. یك احتمال وجود دارد كه این بیان تكمیل همان برهان باشد و یا اینكه خود برهانی مستقل باشد و عبارت نارسا آمده باشد، شبیه آن چیزی كه راجع به وحدت واجب الوجود داشتیم، كه بعضی از محشّین می گفتند این یك برهان است و بعضی می گفتند دو برهان است.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است