گفتیم که تکوّن عنصری از عنصر دیگر را «استحاله» می گویند و آنجا که مرکّبی
به سوی کمال رود [این امر را] «استکمال» می نامند، مثل رفتن صبی به سوی
رجولیت یا رفتن منی به سوی رجولیت؛ و گفتیم که نوع دیگری داریم که استحاله
است و نه استکمال و آن وقتی است که چند عنصر جمع می شوند و بر یکدیگر تأثیر
و تأثر می کنند و بعد مزاجی پیدا می شود، بعد از اینکه مزاج پیدا شد آمادگی برای
پیدایش یک صورت مرکب حاصل می گردد که این مرکب جزء هیچیک از دو قسم
ذکر شده نیست. استحاله نیست زیرا صور عناصر زایل نشده اند. استکمال نیست
زیرا یک شئ نیست که به سوی کمال رفته باشد؛ چند شئ جمع شده اند و در
یکدیگر اثر گذاشته اند و مزاجی پیدا شده و بعد آن صورت جدید عارض آن مزاج
گردیده است، که می شود کون شئ من مزاج، بدون اینکه استحاله یا استکمال صادق باشد:
[کائنات از عناصر به وجود می آیند و عناصر استحاله می شوند] بدون اینکه
صورت آنها فاسد و زایل شود و [مزاج حاصل از ترکیب ] نبود و بعد پیدا شد نه اینکه
ضد این مزاج بود و زایل شد و بعد این مزاج پیدا شد. [و این قسم مانند «کون الهواء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 73
من الماء» نیست زیرا صورت عناصر زایل نشده ] و مانند «کون الرجل من الصبی»
هم نیست زیرا در این قسم متکوّنٌ منه و کائن می توانند به یکدیگر تبدیل شوند و
حال آنکه در «کون الرجل من الصبی» رجل دیگر نمی تواند به صبی تبدیل گردد. در
مثل مرکبات، مرکب تبدیل به عناصر می شود یعنی مرکب فاسد می شود و به عناصر
برمی گردد و باز عناصر می آیند و مرکب می شوند. [تبدیل عناصر به مرکب ] از این
جهت شبیه به استحاله است که مثل تبدیل هوا به آب به همدیگر برمی گردند و
انعکاس پیدا می شود. از نظر دیگری هم ازنوع استکمال است، چون در آنجایی که
استحاله هست زوال نیز می باشد ولی در اینجا زوال شئ نیست. پس شقّ سومی پیدا
کردیم که نه داخل در این است نه داخل در آن.