کلمه ی «حق» به دو معنا گفته می شود: یکی به همان معنا که شئ حقیقت دارد و
ثابت است. در حدیثی نقل کرده اند که کمیل از حضرت امیر علیه السلام سؤال کرد: «مَا
الْحَقیقَةُ؟ » آن چیزی که خود به ذات خودش حقیقت است چیست؟ یعنی آنچه من
می بینم نمی تواند عین حقیقت باشد. حقیقت هست، ولی عین حقیقت نیست، چیزی
است که حقیقت بودن خودش را از یک حقیقت دیگر دارد. پس آن حقیقت اصلی
چیست؟
می گویند فلان کس در جستجوی حقیقت است، یعنی می خواهد به منبع حقیقت
برسد، یعنی می خواهد بگوید که از این اشیاء هر چه که می بیند مَجاز می بیند. مجاز
دیدن غیر از سراب دیدن و واقعیت نداشتن است. می گوید اینها همه واقعیتهایی
هستند که واقعیتشان از خودشان نیست. پس آن که واقعیتش از خودش است، آن
که منبع و کانون همه ی واقعیتها و همه ی حقایق است او کیست؟ به این اعتبار
واجب الوجود حق است، بلکه حق مطلق اوست و حق واقعی اوست و به غیر او
اطلاق «حق» کردن با نوعی شائبه ی مجاز همراه است.