مطالبی که از خارج کتاب گفتیم، مقداری از آن در شفا نبود ولی مربوط به بحث
بود. چون عبارات این بحث خیلی زیاد است، عبارت را می خوانیم، هرجا که مشکل
باشد [توضیح می دهیم: ]
واجب الوجود عقل محض است، یعنی ذاتی است که عین تعقل و عین علم است.
در آنجا علم و عالم دو چیز نیست، کما اینکه گفتیم در هر مجردی اینچنین است. در
نفس انسان هم علم و عالم دو چیز نیست، چرا؟ به چه دلیل؟ برای این که سبب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 292
معقول واقع نشدن شئ، ماده و علائق مادی است. صرف وجود شئ مانع معقولیت
نیست.
سؤال:
یعنی وجودش باید وجود عقلی باشد.
استاد: نه، ماده و علائق ماده مانعند. هرجا که ماده و علائق ماده نباشد تعقل
هست.
اما وجودی که ماده نیست و از نوع صورت است و وجود عقلی است، [معقول
واقع می شود. ] وجود عقلی آن وجودی است که هرگاه در چیزی تقرر پیدا کند آن
چیز عاقلِ او می شود. از همین تعبیر معلوم می شود که «لایعقل» را با ضمه باید
خواند. پس وجود عقلی آن وجودی است که در هر جا تحقق پیدا کند و در هر
چیزی تقرر یابد خواه ناخواه آن چیز عاقل او خواهد بود.
در فصل بعد شیخ به این مسأله خواهد پرداخت که آیا اگر وجود عقلی در چیزی
بود و آن چیز عاقل او شد، لازمه اش کثرت است؟ یعنی آیا چنین است که وجود
عقلی چیزی باشد و آن چیزی که این وجود عقلی در او تحقق پیدا کرده چیز دیگر
باشد؟ یا نه، این معنا همیشه اعم است، یعنی می شود که آن وجود عقلی، وجود
عقلی شئ برای خود شئ باشد و یا وجود عقلی شئ برای غیر آن شئ باشد. این را
شیخ بعداً خیلی بحث می کند.
و آن چیزی که امکان نائل شدن به آن وجود عقلی را دارد [عقل بالقوه است ] که
اگر وجود عقلی در او پیدا شود او عاقل خواهد بود؛ یعنی یک وقت هست که امری
امکان نیل به وجود عقلی را دارد و بالفعل بدان نائل نیست و آن وجود عقلی در او
وجود ندارد، بلکه بالقوه وجود او را دارد؛ این را اصطلاحاً «عقل بالقوه» می گویند.
[1] . این را، هم می توان به صورت «لایَعقِلُ» خواند و هم به صورت «لایُعقَلُ» ؛ هر دو درست است.