اصطلاحاً می گویند که علم بر دو قسم است: علم فعلی و علم انفعالی. علم انفعالی
یعنی علمی که معلوم مبدأ علم است؛ یعنی وجود عینی و خارجی معلوم سبب شده
است که عالم به آن علم پیدا کند؛ و از این جهت آن را «انفعالی» می گویند که عالم از
معلوم منفعل می شود. مانند علم انسان به اشیاء خارجی. علم ما به اشیائی که در
طبیعت در اطراف ما وجود دارند علم انفعالی است، زیرا آن اشیاء وجود دارند و به
واسطه ی وجودشان در حس ما و در چشم ما یا در لامسه و سامعه ی ما و تأثیری که در
حس ما می گذارند علمی در نفس ما پیدا می شود. در واقع نفس ما منفعل از شئ
خارجی است. اکثر علمهایی که ما به اشیاء خارجی داریم علمهای انفعالی است؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 318
معلوم علت است و ما که عالم هستیم معلول هستیم، از آن جهت که عالمیم معلول
هستیم. آن معلوم، فاعل است و ما که عالم هستیم منفعل می باشیم.
علم فعلی علم دیگری است که عبارت است از اینکه علم مبدأ معلوم است؛ مثل
علم یک مخترع نسبت به آنچه اختراع می کند. البته این اختصاص به اختراع ندارد.
در مواردی که انسان کاری را نکرده و می خواهد انجام بدهد، اول فکرش را می کند و
صورت کاری را که بعداً می خواهد ایجاد کند در ذهنش مرتسم می کند. آنگاه بر
اساس این تصویر و طرحی که در ذهن خودش ریخته است آن شئ در خارج ایجاد
می کند. مثال روشن این علم طرحها و نقشه هایی است که انسانها می کشند و بعد آن
طرحها و نقشه ها را پیاده می کنند. مثلاً یک معمار یا یک مهندس که شما زمینی را در
اختیارش قرار می دهید و می گویید در این زمین می خواهم یک خانه ی مسکونی
بسازم که چند اتاق داشته باشد و به این صورت و آن صورت باشد، او در ذهن
خودش یک طرح می ریزد و نقشه ای طرح می کند و بعد نقشه ی طرح شده را روی
صفحه ی کاغذ می آورد. بعد نقشه ی طرح شده در ذهن را که روی صفحه ی کاغذ مشخص
شده است، در عالم خارج پیاده می کند؛ و لهذا شما می بینید که طراحان برای
کارهای خودشان ماکت می سازند؛ یعنی آن چیزی را که در نظر دارند در عالم عین
پیاده کنند، روی مقواها یا مومها و امثال آن پیاده می کنند. طراح نیز به آنچه که
می خواهد بعد ایجاد کند علم دارد ولی این علم از معلوم حاصل نشده، بلکه معلوم از
علم حاصل شده است. این علم منشأ وجود معلوم است؛ یعنی اگر این علمِ طراح
نبود او نمی توانست در خارج آن شئ را به وجود بیاورد. بلکه مطلق کارهایی که
انسان انجام می دهد از همین قبیل است. مثلاً انسان فکر می کند که فلان شخص از
مسافرت آمده است و خوب است که به دیدن او بروم؛ خانه اش در فلان نقطه ی شهر
است. آنگاه با خودش نقشه می کشد که اول به کجا بروم و از آنجا به کجا تا به منزل
آن شخص برسم؛ یعنی همه ی آن کارهایی که بعد می خواهد انجام دهد، فکرش را
می کند و بر اساس آنچه فکر کرده است عمل می کند. این را «علم فعلی» می گویند.