وجود و هستی به عقیده ی اینها مساوی با عشق است و اگر موجودی آنچه از کمال
را که برای او ممکن است داشته باشد، آن وقت عاشق آن چیزی است که دارد، و اگر
موجودی آنچه را که برایش ممکن است نداشته باشد، آن وقت شوق آن چیز در او
پیدا می شود و به سوی او حرکت می کند.
در مورد واجب تعالی کلمه ی «محبت» و «عشق» هر دو را به کار می برند؛ معتقدند
که واجب تعالی یحبّ ذاتَه أکملَ محبةٍ و هو أکملُ محبوبٍ و أکمل مُحبٍّ؛ یعنی عاشق
بزرگ در عالم و معشوق بزرگ در عالم هر دو خداست؛ اما نه به معنای «مشتاق» که
اشتباه بشود. عبارات شیخ در اشارات اکنون یادم نیست؛ شاید می گوید اتمّ معشوقٍ
و عاشقٍ
[1]. عشق حق تعالی و محبت حق تعالی به ماسوای خودش به تبع محبتش به ذات خودش است. همان طور که علمش به غیر به تبع علمش به ذات خودش است،
محبت حق تعالی به غیر هم تابعی است از محبت حق تعالی به ذات خودش، از باب
«مَن أحَبَّ شیئاً أحَبَّ اثارَه» . اینجا شیخ به این مطلب اشاره می کند که حق تعالی
عالم به ذات خودش است و به تبع آن عالم به ماسوی است، و عاشق ذات خودش
است و به تبع آن عاشق ما سوی است، که عشق مساوی با اراده و محبت است. این
اراده ای که متناسب با ذات حق است خالی از هر نوع نقصی است؛ یعنی چنین نیست
که شوقی او را جلب کند و حرکتی و قصد به سوی یک غرضی و آهنگ یک غرضی
کردن، در او باشد.
سؤال:
اراده را عشق درست می کند؟
استاد: بله، اراده و عشق در اینجا یک معنا دارد.
[1] . [شیخ در نمط هشتم، فصل هجدهم اشارات می فرماید: «أجلُّ مبتهج بشی ء هو الأول بذاته، لأنه أشد الاشیاء إدراکاً لأشد الاشیاء کمالا، الذی هو بری ءٌ عن طبیعة الامکان و العدم و هما منبعا الشر. و لا شاغل له عنه. والعشق الحقیقی هو الابتهاج بتصور حضرة ذات ما. . . والأول عاشق لذاته من ذاته، عُشِق من غیره أو لم یُعشق و لکنه لیس لایعشق من غیره، بل هو معشوق لذاته من ذاته و من أشیاء کثیرة غیره. » ]