ثانیاً، گفتیم که این بیان مبتنی بر اصل تجربه است. البته بیان او یک مقدار هم
منظم نیست، حالا یک مقدار ما داریم منظمش می کنیم. گفتیم که تجربه احتیاج به
تکرار دارد، همچنانکه در مورد انسانها به علت تکرر این علم و تجربه را به دست
می آوریم. اگر ما انسانها را و صنع انسانها را ندیده بودیم و یکباره می دیدیم، آیا
می توانستیم حکم کنیم که صانع آن یک انسان شاعر است؟ نه، یک بار کافی نیست.
اگر قبلاً این فاعلها را با این گونه فعلها می دیدیم، بعد از صدبار مکرر دیدن، وقتی که
یک بار شبیه این آثار را ببینیم فوراً حکم می کنیم که مؤثری شبیه آن داشته است.
پزشک بعد از اینکه صدبار یک نوع بیماری را دید و منشأش را هم دید، در مرتبه ی
صدویکم اگر بیماری را ببیند ولی منشأ آن را نبیند، حکم می کند به اینکه منشأ این
هم شبیه منشأ آنهاست. هیوم می گوید ما در باره ی عالم نمی توانیم تجربه داشته باشیم.
اگر ما به این شکل تجربه می داشتیم که در حضور ما صد بار خالق یا خالقها عالم را
می ساختند و ما آنها را می دیدیم و عالم را هم می دیدیم، بعد در مرتبه صد و یکم
عالمی را می دیدیم بدون آنکه آن صانعهای حکیم را ببینیم، می گفتیم این عالم هم از
یک صانع حکیم است. ما که چنین تجربه ای در باره ی عالم نداریم، بنابراین تجربه ی ما
تجربه ی ناقصی است.
این مطلب در بیانات هیوم آمده و غیر از آن مطلبی است که قبلاً گفتیم. ولی
ایندو به یک مطلب برمی گردد، یعنی دو شق از یک بیان است. در واقع این جور باید
بگوییم:
آیا می خواهید بگویید تجربه هایی که در مورد انسان و کارش داریم کافی است
برای اینکه عالم را با آن مقایسه کنیم؟ جواب داده می شود که نه، آن تجربه کافی
نیست، چون شباهت عالم با صنع انسان آنقدر تمام نیست. و اما اگر نه، تشبیه شما از
این جهت باشد که همین طوری که در مورد انسانها حکم می کنیم که تجربه دلالت
کرده است در اینجا هم دلالت می کند و شباهت کامل لازم نیست، در این صورت
تمثیل و تشبیه است نه مثال، یعنی نمی خواهیم بگوییم این یکی از مصداقهای
اوست، می خواهیم بگوییم نظیر اوست، یک تنظیر است. هیوم می گوید اگر بخواهید
چیزی نظیر او و مثل او بشود باید رویش تجربه شده باشد، در حالی که ما چنین
تجربه ای در مورد عالم سازی نداریم؛ در مورد ماشین سازی داریم، ولی در مورد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 460
عالم سازی نداریم. پس اصلاً از اول تجربه نداریم. این هم یک ایراد دیگر.