رابعاً، فرض کنید از این اشکال هم صرف نظر کنیم، باز هم نمی توانیم با این دلیل
نظم، مبدئی برای جهان اثبات کنیم که از هر جهت مانند انسان باشد. می توانیم مبدئی
اثبات کنیم که از نظر دانایی و فنی و صنعتی مثل انسان باشد، ولی نمی توانیم مبدئی
اثبات کنیم که حداقل در حد انسان دارای عدالت انسانی و رحمت انسانی و مهربانی
انسانی باشد، چرا؟ برای اینکه ما در نظام موجود تلخیها می بینیم، حوادث ناگوار
می بینیم، وقایعی می بینیم که به هیچ وجه خوشایند نیست و مورد انتظار انسان
نمی باشد؛ و اگر مبدأ عالم لااقل یک انسان می بود، حتماً عالم را به گونه ای دیگر
می ساخت که این حوادث و وقایع و زلزله ها و طوفانها و مرگ و میرها و قساوتها و
خشونتها و نظایر آن وجود نداشته باشد. به قول خیام:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی چنان همی ساختمی
کازاده به کام دل رسیدی آسان
اگر جهان را به انسانی مثل خیام می دادند و می گفتند بیا و جهان را بساز، این عالم را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 461
به شکل دیگری می ساخت نه به این شکل.