در
کتابخانه
بازدید : 1235318تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی
Expand فصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنهافصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنها
Expand فصل سوم تناهی علل غائی فصل سوم تناهی علل غائی
Collapse فصل چهارم صفات واجب الوجودفصل چهارم صفات واجب الوجود
Expand مقدمه مقدمه
Expand ترتیب بحث در «الهیات بالمعنی الاخص» ترتیب بحث در «الهیات بالمعنی الاخص»
Expand الواجب الوجود ماهیّته انّیّته الواجب الوجود ماهیّته انّیّته
Expand ادامه ی بحث در «الحق ماهیته انیته» ادامه ی بحث در «الحق ماهیته انیته»
Collapse ادامه ی بیان شیخ در «الحق ماهیته انیته» ادامه ی بیان شیخ در «الحق ماهیته انیته»
Expand واجب الوجود مجرّدالوجود است واجب الوجود مجرّدالوجود است
Expand واجب الوجود جنس و نوع و فصل ندارد واجب الوجود جنس و نوع و فصل ندارد
Expand فصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجودفصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجود
Expand فصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجودفصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجود
Expand فصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجودفصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجود
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و نقول: إن الإنیة والوجود لو صارا عارضین للماهیّة فلا یخلو إما أن یلزمها لذاتها، أو لشی ء من خارج، و محال أن یکون لذات الماهیة، فإن التابع لا یتبع إلا موجوداً، فیلزم أن یکون للماهیة وجود قبل وجودها، و هذا محال.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 170
شیخ برهان دیگری اقامه می کند. این همان برهانی است که در منظومه آمده است:

والحق ماهیته إنیته إذ مقتضی العروض معلولیته فسابقٌ مع لا حقٍ قد اتحدأو لم تصل سلسلة الکون لحد [1] بیان حاجی کمی روشنتر و ساده تر از بیان شیخ است. بیان شیخ آنقدر ساده و روشن نیست. این برهان با بیان حاجی چنین است:

مقدمه اول: اگر واجب الوجود دارای ذاتی باشد و وجودی، و اگر ماهیتش غیر از وجودش باشد، در این صورت ذاتی دارد و وجودی که آن وجود عین وجوب است، یعنی ذاتی است و وجوب وجودی، و ذاتش غیر از وجوب وجود است. وجودش باید عارض ماهیتش شده باشد، چون ذاتش فی حد ذاته و در مرتبه ی ذات موجود نیست، ذات چیزی است و وجود چیز دیگر. پس چه کسی این وجود را به این ذات داده است؟ وقتی که وجود عارض ماهیت شد، لازمه ی عارض بودن، معلل بودن است، علت می خواهد. همین قدر که ذات غیر از وجود شد، وجود عرضی ذات و عارض ذات می شود و چون عارض ذات است معلّل است، زیرا هر عرضی معلل است. هر چیزی که چیزی را ندارد و بعد دارا می شود ناچار یک علیتی در کار است، و الاّ گزاف می شود که محال است. این یک مقدمه.

مقدمه دوم: آن علت یا خودِ ذات است یا امری است خارج از ذات. این فرض را در نظر می گیریم که علت خارج از ذات باشد. اگر علتی خارج از ذات باشد، پس ذات، واجب الوجود نیست و ممکن الوجود است. چه چیزی به ذات همه ی ممکن الوجودهای دیگر هستی می دهد؟ می گوییم یک علتی. این درخت را چه کسی هست کرده است؟ بالاخره علتی یا علتهایی وجود دارد که به درخت هستی داده است و به تعبیر خودمان به این درخت جامه ی هستی پوشانده است. هر ممکن الوجودی که در عالم موجود می شود یک علتی هست که وجود را به او می بخشد و به او وجود می دهد. لازمه ی این امر این است که واجب الوجود، واجب الوجود نباشد. اگر علتی که این وجود را به این ماهیت می دهد خارج از ذات باشد، این ذات ممکن الوجود می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 171
ممکن است بگویید واجب الوجود وجودش عارض ماهیت است و علت هم دارد، ولی علت، خود ماهیت است. می گوییم پس ماهیتی داریم و وجودی، و ماهیت می خواهد به خودش وجود بدهد. یک اصل دیگری در اینجا هست که ما از شما سؤال می کنیم: در اینجا که ماهیت علت شده و وجود معلول، آیا علت در مرتبه ی قبل از معلول باید وجود داشته باشد؟ یا علت می تواند در حالی که وجود ندارد به معلول وجود بدهد؟ چنین چیزی محال است که در حالی که وجود ندارد به معلول وجود بدهد. پس ماهیت باید در مرتبه ی قبل از وجود، وجود داشته باشد تا وجود را بدهد. حال می گوییم این وجود در مرتبه ی قبل همان وجود در مرتبه ی بعد است که می خواهد بدهد؟ اگر چنین باشد که تقدم شئ بر نفس لازم می آید. باید وجود در مرتبه ی قبل برای ماهیت باشد تا ماهیتی را که در مرتبه ی بعد است وجود بدهد: «فسابق مع لاحق قد اتحد» .

اگر بگویید که ماهیت در مرتبه ی قبل وجودی دارد و در مرتبه ی بعد وجودی را می دهد که این وجود غیر از وجود مرتبه ی قبل است، می گوییم نقل کلام به آن وجود مرتبه ی قبل می کنیم. آن وجود هم عارض ماهیت است. حال یا خود ماهیت این وجود عارض را می دهد یا غیر. غیر که محال است. اگر خودش بخواهد بدهد، ناچار باید خودش در مرتبه ی قبل از این وجود دوم هم وجود سومی داشته باشد. نقل کلام به آن وجود سوم می کنیم، «لم تصل سلسلةالکون لِحَدٍّ» لازم می آید که یک شئ غیر متناهی وجود داشته باشد و آخرش هم به جایی منتهی نشود و آخرش هم وجود پیدا نکند.

پس حرف این شد که اگر وجود واجب الوجود غیر از ماهیتش باشد، باید وجود عارض ذات شده باشد. اگر وجود عارض ذات شود باید معلول باشد، چون هر عارضی معلول است و عروضش علت می خواهد. آن علت یا ذات است یا خارج از ذات؛ اگر خارج از ذات باشد با وجوب وجود سازگار نیست، باید ممکن الوجود باشد. اگر علتْ خود ذات باشد، در این صورت یا خود ذات وجود دارد که وجود را می دهد یا وجود ندارد. شیئی که وجود ندارد محال است که چیزی را بدهد، پس باید وجود داشته باشد. اگر وجود داشته باشد، یا آن وجودش عین این وجود است یا غیر این وجود. اگر عین این وجود باشد تقدم شئ بر نفس لازم می آید، و اگر غیر این وجود باشد تسلسل لازم می آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 172
همین را شیخ به بیان مشکلتری گفته است: [اگر وجود عارض ماهیت باشد] یا این وجود لازمه ی ذات است و خود ذات این وجود را داده یا معلول شئ خارج است.

محال است که خود ماهیت وجود را بدهد. تابع فقط موجود را تبعیت می کند؛ یعنی اگر وجود تابع ذات باشد، باید خود ذات قبلاً موجود باشد. [پس لازم است که ماهیت قبل از وجودش وجودی داشته باشد، و این محال است. ]
و نقول إن کل ما له ماهیة غیر إلانیة فهو معلول؛ و ذلک لأنک علمت أن الإنیة والوجود لا یقوم من الماهیة التی هی خارجة عن الإنیة مقامَ الأمر المقوم، فیکون من اللوازم، فلا یخلو إما أن یلزم الماهیة لأنها تلک الماهیة؛ و إما أن یکون لزومها إیاها بسبب شی ء. و معنی قولنا اللزوم اتباع الوجود، و لن یتبع موجود إلاّ موجوداً، فإن کانت الإنیة تتبع الماهیة و تلزمها لنفسها، فتکون الإنیة قد تبعت فی وجودها وجوداً، و کل ما یتبع فی وجوده وجوداً فإن متبوعه موجود بالذات قبله، فتکون الماهیة موجودة بذاتها قبل وجودها، و هذا خلف. فبقی أن یکون الوجود لها عن علة، فکل ذی ماهیة معلول، و سائر الاشیاء غیرالواجب الوجود فلها ماهیات، و تلک الماهیات هی التی بأنفسها ممکنة الوجود، و إنما یعرض لها وجود من خارج.

با عبارت «ونقول» مطلب را در ضمن عباراتی دیگر از سر می گیرد و تکرار می کند. همان طور که مکرر گفته ایم کتاب شفا تقریرات درس بوده و به همین جهت گاهی عبارتهایش مرتب نیست. مثلاً یک مطلب را گفته، در وسط بیان، بیان بهتری به نظرش رسیده، آن بیان بهتر را گفته، آن وقت هر دو بیان با همدیگر ذکر شده است.

این بیان را با مقدمات بیشتری می گوید. وجود نمی تواند جزء ماهیت باشد. این مطلب در محل خودش ثابت است که وجود همیشه عارض ماهیت است. وجود مقوّم ماهیت نیست، بلکه از لوازم آن است. وقتی از لوازم شد، یا این است که این لزومش از ذات ماهیت برمی خیزد، یا اینکه لزومش به سبب یک امر خارج است.

معنای لزوم در اینجا این است که وجودش تابع وجود اوست و غیر از این معنی ندارد. [هر چیزی که در وجودش تابع وجودی باشد، متبوع باید قبل از آن بالذات موجود باشد. پس ماهیت باید قبل از وجودش موجود باشد، که خلف پیش می آید. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 173
اگر بگویید [این ماهیت قبل از این وجود، وجود دیگری دارد] تسلسل لازم می آید؛ و چون این امر خیلی واضح بوده شیخ ذکر نکرده است. می ماند این که علت خارجی، علت [عروض وجود برای ماهیت ] باشد. این دیگر با واجب الوجود سازگار نیست، پس باید ممکن الوجود باشد. پس هر ذی ماهیتی معلول است؛ واجب الوجود نمی تواند ذی ماهیت باشد. [سایر اشیاء غیر از واجب الوجود ماهیاتی دارند که آن ماهیات ممکن الوجودند و وجود به علتی خارجی عارض آنها می شود. ]
فالأول لا ماهیة له، و ذوات الماهیات یفیض علیهاالوجود منه، فهو مجردالوجود بشرط سلب العدم و سائر الاوصاف عنه؛ ثم سائرالاشیاء التی لها ماهیات فإنها ممکنة توجد به.

پس ثابت شد که ذات واجب الوجود ماهیت ندارد؛ و اموری که صاحب ماهیت هستند وجود از ناحیه او بر آنها افاضه می شود. شیخ با عبارت «فهو مجردالوجود. . . » معنی وجود مطلق را بیان می کند [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 174
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 175

[1] . شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری، المقصد الاول، الفریدة الاولی .
[2] . سؤال: این بحث را بر مبنای اصالت وجود هم بفرمایید.

استاد: بله، ان شاءاللّه عرض می کنم.

سؤال: آیا در مقابل وجود و عدم و بین این دو شق امر دیگری هست که ماهیت باشد؟ استاد: در واقع و نفس الامر نه. در واقع و نفس الامر عدم هم در مقابل وجود نیست، یعنی عدم هم انتزاع ذهن است، عدم واقعیتی نیست، واقعیت مساوی با وجود است.

- پس همان طور که الان می گویند ماهیت در مقابل وجود است، به هر حال چیزی بین وجود و عدم نیست.

استاد: نه، در واقع چیزی نیست، آنچه واقعیت دارد وجود است. ولی وجود به دو نحو ممکن است: یک وقت به نحوی است که ماهیت از آن انتزاع نمی شود، وجودی است که در مورد آن وجود نمی شود گفت این شئ است یا آن شئ است یا شئ دیگر است؛ هر شیئی که شما در مرتبه ی ذات او در نظر بگیرید [آن نیست ] ؛ و یک وقت وجود محدود است. در این صورت می شود گفت این شئ است نه آن شئ. همین قدر که گفتیم این شئ است و نه آن شئ، ماهیتی از آن انتزاع می شود.

خلاصه ی مطلب: یک وقت هست که ما اصالت وجودی نیستیم؛ می گوییم وجود اصلاً حقیقت ندارد، هر چه هست همان اشیائی است که می گوییم آن اشیاء موجودند. موجودات حقیقت دارند ولی خود وجود چیزی نیست. درخت حقیقت دارد ولی هستی درخت یک مفهوم انتزاعی است. این بحثی است که روی ماهیت می رود.

اما اگر کسی برای خود وجود حقیقت قائل شد، می گوید وجود حقیقت دارد. در این صورت ماهیت در اینجا چیست؟ می گوییم ماهیت انتزاع ذهن است. چطور انتزاع ذهن است؟ می گوییم وجودها مختلفند، بعضی وجودها به نحوی هستند که این ماهیت از آنها انتزاع می شود، و وجود دیگر به نحوی است که ماهیت دیگری از آن انتزاع می شود، و یک وجود هم به نحوی است که ماهیتی از آن انتزاع نمی شود.

اینکه واجب الوجود ماهیت دارد یا ندارد، در واقع این بحث است که آیا نحوه ی وجود واجب الوجود به نحوی است که می شود ماهیتی را بر آن حمل کرد و انتزاع کرد یا نمی شود؟ همان طور که این شئ را «عدد» می نامیم، آن دیگری را کیفیت، دیگری را اضافه، دیگری را جوهر، یکی را انسان می گوییم، و یکی را «نوع» می نامیم، آیا واجب الوجود را هم می شود گفت که یک چیزی است؟ چیزی غیر از واجب الوجود؟ آنچه که در باره ی او در مرتبه ی ذات گفته می شود این است که او وجود است، وجود محض، واقعیت محض. او واقعیت مطلق است، و اگر بخواهیم غیر از این، معنی دیگر و ذات دیگر را به او نسبت بدهیم محدودش کرده ایم، و وجود او از این محدودیت ابا دارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است