اینجا ما باید قبلاً توضیحی بدهیم و بعد حرف شیخ را ذکر کنیم. در باب علم
واجب الوجود به اشیاء [قرآن می فرماید: ]
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ [1].
وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنّا
عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ
فِی اَلْأَرْضِ وَ لا فِی اَلسَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ [2].
قُلْ أَنْزَلَهُ اَلَّذِی یَعْلَمُ اَلسِّرَّ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ [3].
در این جهت از راههای متعدد استدلال می شود. یکی از راه برهان اِنّی است؛ یعنی وقتی که به آثار و معلولات و مخلوقات او نظر می کنیم، آثار و نشانه های عالم
بودن خالق و علت و آفریننده ی آنها را می بینیم؛ یعنی خالق، اینها را از روی علم و
حکمت و تدبیر آفریده است. معلول و مخلوق و اثر، همان طور که بر اصل وجود
مؤثر دلالت می کند، گاهی نیز بر خصوصیت وجود مؤثر دلالت می کند. مثلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 320
خصوصیت اثر بر درجه ی قدرت مؤثر دلالت می کند؛ مثل این که ما از روی ویرانی
زیاد یک شهر می گوییم بمب منفجر شده و قدرتش خیلی زیاد بوده است؛ و یا کتابی
که اثر یک مؤلف است، علم و اطلاع و آگاهی مؤلف را نشان می دهد. ما هم وقتی به
نظام عالم نگاه می کنیم، از کتاب عالم، به علم خالق و آفریننده ی آن پی می بریم. این
راهی است که فلاسفه هرگز از این راه نمی روند. متکلمین از این راه می روند، راه
غلطی هم نیست، راه درستی است. ولی فلاسفه از این راه نمی روند، چرا؟ برای این
که آن اندازه را که منظور فلاسفه است اثبات نمی کند. این برهان فقط اثبات می کند که
خداوند به آنچه آفریده است عالم است، و حال آنکه آنچه فیلسوف می خواهد بیش
از این است. او می خواهد علم غیرمتناهی اثبات کند. در برهان اِنّی، در همان
دایره ای که موجودات را می بینیم به عالم بودن او پی می بریم. مثلاً چون این شئ را
آفریده، می فهمیم که به این عالم بوده است. این کافی نیست. در عین حال که این
خود راهی است، ولی فلاسفه از این راه نمی روند.
یک مطلب دیگر که باید عرض کنم این است که گفتیم علم تقسیم می شود به
علم فعلی و علم انفعالی، به همین بیانی که الآن عرض کردم. یادمان نیست که این
اصطلاح علم فعلی و انفعالی در کلمات شیخ آمده باشد، و ظاهراً هم نیامده، ولی
اصل مطلب در کلمات شیخ هست که علم دو گونه است: علم حاصل از معلوم که
معلوم مبدأ علم است و عالم منفعل است، و دیگر علمی که علمْ مبدأ معلوم است.