در
کتابخانه
بازدید : 1234953تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولی اصل وابستگی به این معناست که حذف هر جزء مساوی با حذف کل است.

حذف کوچکترین جزء از اجزاء عالم مساوی است با حذف هر جزء دیگر و مساوی است با حذف کل عالم. این یکی از دقیق ترین اصول فلسفی است.

این فرنگی ماب ها این حرف را اخیراً گفته اند، که حرف خوبی هم هست، ولی مفهوم فلسفی آن را درست درک نکرده اند و به لوازم این حرف درست توجه ندارند که این حرف به کجا منتهی می شود. اگر متوجه لوازم این حرف بشوند خواهند دید که تمام اشکالاتشان در این جور مسائل از بین می رود. معنی این حرف این است که مجموع عالم یک واحد تجزیه ناپذیر است. این، تفکر عامیانه است که انسان خیال می کند عالم به منزله ی تغار خمیرگیری آن نانواست که از این خمیرها هر بار یک مقدار برمی دارد و پهن می کند و به تنور می زند، هر کدام را که دلش خواست برمی دارد و یا هر کدام را که خواست دور می اندازد، هر تعداد که دلش بخواهد به تنور می زند و هر تعداد را که نخواست پرت می کند و دور می اندازد. البته آن دور انداختن امر نسبی است، یعنی به تنور نمی زند، نه اینکه از عالم حذف کند. من برای خودم یک موجودی هستم، شما هم برای خودتان یک موجودی هستید. شما برای چه آفریده شده اید؟ خوب بود که شما آفریده می شدید، خوب بود که من آفریده نمی شدم؛ شما که عادل هستید آفریده می شدید، نه من که فاسق هستم. یک عادل آفریده شود، چرا فاسق آفریده شود؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 553
این حساب که ایندو به یکدیگر مرتبط هستند و بودن این و بودن آن به یکدیگر مربوط است و عین یکدیگر است، نشان می دهد که اصل «یا همه یا هیچ» حکمفرماست، یعنی چنین وابستگی ذاتی میان اجزاء عالم برقرار است. این را دیگر توجه ندارند. این جهان مثل یک کارخانه ی عظیم و بزرگ است، با این اختلاف که در یک کارخانه رابطه ی اجزاء با کار و شغلشان یک رابطه ی ذاتی نیست، بلکه قراردادی انسان است. می شد که مثلا این چرخ را به صورت دیگری بسازند و به اینجا بیاورند و این را به آنجا ببرند. در عالم این جور نیست. هر جزئی در جای خودش است.

جایش هم برای خودش ذاتی اوست. پس امر دایر است میان این که هیچ نباشد، یا اگر می خواهد باشد همه با هم باید باشند.

حافظ برخلاف آن طوری که او را می شناسند، که البته باید بگویم که هیچ او را نمی شناسند و شعرهایش را هیچ نمی فهمند، مرد عالم و فاضلی بوده؛ جزء تحصیلکرده های خیلی عالی بوده که مطابق با اصول و تفسیر و فلسفه و عرفان سخن می گفته و در همه ی اینها خیلی خوب وارد بوده است. نکته های عجیبی در شعر او هست. می گوید: «در کارگاه هستی از کفر ناگزیر است» .

این شعر همین حرف را می گوید. نمی تواند این عالم باشد و کفر نباشد. اگر بخواهد کفر نباشد باید این عالم نباشد؛ یعنی این اصل وابستگی اجزاء عالم با یکدیگر را با این تعبیر ذکر کرده است. پس وقتی که [این عالم ] مقضی است، چنین نیست که این شئ جداگانه مقضی باشد و آن شئ جداگانه.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است