شیخ اشراق گفته است که علم واجب تعالی به جهان علم حضوری است؛ و این
حرف بسیار خوبی است. البته در عین حال که مراتب دیگر علم نفی نمی شود، علم
واجب تعالی به اشیاء علم حضوری است؛ یعنی تمام اشیاء از ازل تا به ابد به وجود
عینی شان نزد پروردگار حضور دارند. علم انسان به آنچه که در دایره ی نفس خودش
صورت می گیرد، مثل علم انسان به درد کشیدن خودش، علم انسان به لذت خودش،
علم انسان به اراده ی خودش، علم انسان به صورت ذهنی خودش- علم انسان به خود
صور، نه به آن ذی الصور خارجی، علم انسان به خودِ علمِ خودش- نیز علمهای
حضوری است؛ یعنی به این دلیل انسان به اینها علم دارد که خود اینها حاضرند، نه به
این دلیل که علمی غیر از وجود آنها داشته باشد و خود آنها در نفس حضور نداشته
باشند. عالَم و تمام ماسوی اللّه آنچنان در نزد ذات پروردگار حضور دارند که اراده ی
انسان پیش انسان حضور دارد، که افعال نفس پیش نفس حضور دارند، که انفعالات
نفس پیش نفس حضور دارند. این هم چون تعبیری غیر از این نداریم [چنین تشبیه
می کنیم. ]
بنابراین عالَم عین علم خداوند و عین معلوم است. ولی این کتاب، وجود
عینی اش از من و شما غایب است و چون صورتی از آن پیش من است این کتاب هم
به تبع صورت پیش من حاضر است. اما خود صورت کتاب به تبع صورت دیگری
پیش من حاضر نیست، بلکه عین صورت پیش من حاضر است. کتاب برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 323
پروردگار آنچنان حضور دارد که علم من به این کتاب پیش من حضور دارد. این
اتاق از ما پنهان است و تصویری از آن پیش ما حاضر است. ولی تمام اتاق به تمام
ظاهر و باطن خودش، به تمام وجود خودش و به تمام هستی خودش برای
پروردگار حضور دارد. این است که تمام عالم هستی مراتب علم پروردگار می شود
و عالَم عین معلوم می گردد؛ یا لااقل این خودش مرتبه ای از علم است، که مطلب
درست هم همین است. تمام عالم به علم حضوری معلوم پروردگار است، یعنی
معلوم عین علم پروردگار است. خود عالَم دفتر علم پروردگار است، کتاب علم
پروردگار است، کتاب پروردگار است. این هم سخنی است که امثال شیخ اشراق
گفته اند، که سخن درستی است.
سؤال:
در مورد معلومهایی که هنوز به وجود نیامده اند و به تدریج به وجود
می آیند، چگونه می شود؟
استاد: علم مع المعلوم است. آن وقت علم و معلوم هردو با هم به وجود می آیند. در
اینجا دیگر مسأله ی علم قبل از معلوم نیست، همیشه علم مع المعلوم است.
-
وقتی علم عین معلوم است و معلوم عین علم، پس یک نوع وحدت وجود
است.
استاد: باشد، کسی که از وحدت وجود بدش نمی آید. ولی در عین حال علم
عاقل به غیر، و علم عاقل به ذات خودش با یکدیگر فرق دارند. این، دو نوع وحدت
و اتحاد است.
-
آیا لازم نمی آید که در علم پروردگار تکثر باشد؟
استاد: لازم بیاید، چه اشکالی دارد؟
-
تکثر در علم به تکثر در ذات منجر می شود.
استاد: نه، اینکه گفتم دو نوع است به خاطر همین است. نه، لازم نمی آید.
پس مطلب فی حد ذاته مطلب درستی است، یعنی هیچ در آن خدشه ای نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 324
یک سؤال در اینجا هست و آن سؤال این است که آیا علم حق تعالی به اشیاء
منحصر به همین علم است؟ و آیا اساساً علم واجب تعالی مراتب دارد؟ یا علم حق
تعالی به اشیاء مراتب ندارد؟ به تعبیر دیگر، آیا اشیاء از یک جهت مکشوف ذات
پروردگار هستند؟ یا از جهات مختلف مکشوف ذات پروردگار هستند؟