بحث ما اساساً در باره ی تناهی علل و از جمله تناهی علل مادی است. فصل پیش
در باره ی تنقیح محل بحث بود. [روشن شد] که اگر ما می گوییم علل مادی متناهی
است، مقصود چیست، برای اینکه با موارد دیگر اشتباه نشود. آنگاه شیخ به پیروی
از ارسطو علت مادی را با چنین تعبیری بیان کرد: «کون شی ء من شی ء» . علت مادی
را به شیئی تعبیر کردند که یتکوّن منه شی ء. لهذا بعد از این تعبیر این بحث را پیش
گرفتند که این تعبیر به چند مورد اطلاق می شود:
گاهی در موردی اطلاق می شود که بین شئ اول و شئ متکوّنٌ منه فقط رابطه ی
بعدیت برقرار است. گفتیم که این مورد از محل کلام ما خارج است. [موارد دیگری
نیز بیان کردند که در مباحث گذشته مطرح شد. ] پس آن فصل برای تقریر و تنقیح
محل نزاع بود.
اینجا فصلی دارد که تقریباً فصل مفصلی هم می باشد و نیز تقریباً می توان گفت
که از محل بحث اصلی که اثبات تناهی علل مادی است خارج می شود و وارد مطلب
دیگری می گردد. به تناسب تعبیری که ارسطو در اینجا کرده است و به آن تعبیر
ایرادهایی وارد شده است به این مطلب می پردازد که آیا می شود به آن ایرادها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 61
جواب داد یا نه؟ پس این فصل در واقع مربوط به این است که ببینیم ارسطو در اینجا
چه گفته است و چه ایرادهایی می شود بر بیان او گرفت و آیا به آن ایرادها می شود
جواب داد یا نمی شود؟ پس این [فصل ] پرانتزی است در وسط مطلب و در واقع
خروج از بحث تناهی علل است.
شیخ می گوید که ما در اینجا ترجیح می دهیم که حرف خودمان را شبیه و در
محاذات آنچه که ارسطو در مقاله ی سوم «الالف الصغری» آورده است بیاوریم.
گفته ایم که کتاب مابعدالطبیعه ارسطو- که بعدها به این نام معروف شده و خود
نامی بر این کتاب نگذاشته است- مشتمل بر مقالاتی است و هر مقاله تحت یکی از
حروف هجائیه ی یونانی آمده است؛ مثلاً مقاله ی «ب» به تعبیر ما و «بتا» به تعبیر آنها.
ظاهراً مجموع مقالات این کتاب چهارده مقاله بوده است، و چون مقالات این کتاب
تحت عناوین حروف الفبا بوده است این کتاب به نام «کتاب الحروف» هم معروف
است؛ یعنی مابعدالطبیعه ارسطو را «کتاب الحروف» هم می گویند؛ کما اینکه فارابی
هم کتاب الحروفی دارد که اخیراً چاپ شده است. فارابی هم مقالات مابعدالطبیعه
خودش را با عناوین حروف الفبا آورده است: مقالةالالف، مقالةالباء. . .
ارسطو در این کتاب خودش دو مقالةالالف دارد: الالف الصغری و الالف الکبری .
در همان مقاله ی الالف الصغری است که این بحث تناهی علل را طرح کرده است و
خیال می کنم اساساً مقصود از این اصطلاح «تعلیم اول» هم همان مقاله ی
الالف الصغرای ارسطو باشد. این نظر از این عبارت شیخ اندکی ظاهر می شود که
می گوید: «و نحن فقد آثرنا فی هذا البیان أن نحاذی المذکور منه فی التعلیم الاوّل
فی المقالة الموسومة بألف الصغری . . . » .
بنابراین ارسطو در «الالف الصغری » مطلبی گفته که بر آن مطلب ایرادهایی وارد
شده و شیخ می خواهد آن ایرادها و شکوک را حل کند.