بحث در باره ی تناهی علل به طور کلی بود، اعم از علل فاعلی و قابلی و حتی
صوری و غائی. بر امتناع لایتناهی بودن علل فاعلی برهان اقامه کردند که گذشت.
نوبت به علل مادی رسید، آن را هم تعریف کردیم و گفتیم که مقصود از متناهی بودن
علل مادی چیست و خود علل مادی به چه معنایی به کار می رود.
گفتیم علت مادی را دوجور تعریف می کنند که هر دو هم به یک اصل برمی گردد:
گاهی علت مادی را به معنی حامل استعداد یک شئ به کار می برند، یعنی آن چیزی
که قبل از اینکه آن شئ فعلیت پیدا کند استعداد آن شئ را حمل می کرده و مستعدِ
شدنِ آن بوده است. ثابت شده که در عالم، هیچ حادثی ابتدا به ساکن به وجود
نمی آید. هر حادثی مسبوق است به ماده ای و مدتی، مسبوق است به حامل
استعدادی. آن شیئی که استعداد وجود شئ دیگر را حمل می کند و آن شئ دیگر به
موجب آن استعداد در آن محل پیدا می شود، آن را «ماده» می گویند.
گاهی هم کلمه ی «ماده» را به معنی «قابل» بیان می کنند، یعنی آن چیزی که فعلیت
را قبول کرده و حامل فعلیت شده است. در واقع حامل قوه و حامل فعلیت، هردو
یکی است، یعنی همان که در ابتدا حامل استعداد بود همان است که بعد حامل فعلیت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 76
می شود. این، به دو عنایت گفته شده است. در اینجا ما باید بیشتر به این جهت دوم
توجه داشته باشیم. وقتی که می گویند تناهی علل مادی، منظور تناهی علل قابلی
است؛ یعنی اگر ما یک شئ داشته باشیم که وجودش را تحلیل کنیم به قابل و مقبولی،
و به اصطلاح فلاسفه به ماده و صورتی، به چیزی که فعلیت را به خود پذیرفته و
حالت پذیرفتگی به خود دارد و چیزی که ملاک فعلیت شئ است، ممکن است آن
قابل هم باز تحلیل شود به قابل و مقبول دیگری؛ یعنی در عین حال که آن قابل
نسبت به این مقبول قابل است، خودش تحلیل بشود به مجموعی از یک قابل و یک
مقبول. ممکن است قابلِ آن قابل هم باز در مرتبه ی خودش مجموعه ی مرکبی باشد از
یک قابل و مقبولی. البته دیگر فلسفه تعیین نمی کند که این سلسله چقدر می تواند
باشد، ده مرتبه، بیست مرتبه؛ این، کار فلسفه نیست. ولی فلسفه می گوید که سلسله ی
این قابلها باید در نهایت امر به یک قابلی منتهی شود که آن فقط قابل باشد و مقبول
نباشد. آن قابلی که فقط قابل است و دیگر مرکب از قوه و فعل نیست، آن صرف قوه ی
محض است که فلاسفه اسم آن را «هیولای اُولی » می گذارند. پس معنی تناهی علل
قابلی در اصطلاح فلسفه این است. نظیر آن اشتباهی که در تناهی علل فاعلی
می شود و معدّات را علل فاعلی می شمارند [در اینجا هم رخ می دهد] . مدعا چنین
مطلبی است و اثبات این مدعا خیلی آسان است که قبلاً هم اشاره ای به این مطلب
شد.