در
کتابخانه
بازدید : 1235484تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
الفصل الاوّل فی أقسام العلل و أحوالها
الفصل الثّانی فی حلّ ما یتشكّك به علی ما یذهب إلیه أهل الحقّ من أنّ كل علّة هی مع معلولها، و تحقیق الكلام فی العلّة الفاعلیّة
Expand الفصل الثّالث فی مناسبة ما بین العلل الفاعلیة و معلولاتهاالفصل الثّالث فی مناسبة ما بین العلل الفاعلیة و معلولاتها
الفصل الرابع فی العلل الاخری العنصریة و الصوریة و الغائیة
Collapse الفصل الخامس فی اثبات الغایة و حلّ شكوك قیلت فی إبطالها،  و الفرق بین الغایة و بین الضروری و تعریف الوجه الّذی تتقدّم به الغایة علی سائر العلل و الوجه الّذی تتأخّر به الفصل الخامس فی اثبات الغایة و حلّ شكوك قیلت فی إبطالها، و الفرق بین الغایة و بین الضروری و تعریف الوجه الّذی تتقدّم به الغایة علی سائر العلل و الوجه الّذی تتأخّر به
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك طنزی از «فرانسیس بیكن» در این مورد نقل می كنند (او خودش فردی علم پرست بوده و به اصطلاح مذهبش همان علم بوده است) كه یك روز به كلیسا می رود و می بیند عكسهای زیادی را در آنجا به نمایش گذاشته اند. می پرسد اینها چیست؟ می گویند اینها كسانی هستند كه گرفتار بودند و بعد التجا جستند به مسیح و آنوقت نجات یافتند. گفت عكس آنهایی كه التجا كردند و كسی به فریادشان نرسید كو؟ می خواست بگوید كه میلیونها نفر التجا می كنند، هیچ اثری بر آن مترتب نمی شود و عكس آنها را كسی اینجا نمی آورد، فقط عكس آنهایی را می آورند كه به نتیجه رسیدند؛ اگر می خواهید بفهمید كه التجاها به نتیجه می رسد یا نمی رسد، همه را بیاورید كنار یكدیگر بگذارید، آنوقت ببینید به نتیجه می رسد یا نمی رسد؟ البته این مطلب پاسخ دارد كه بیان می شود. مسئله ی وراثت را انباذقلس مطرح نكرده است ولی مقصودش همین بوده است (همین حرفی كه داروین گفته است) كه یك فردی كه قابل بقا بود خصلت و خاصیت خود را به نسل خود ارث می داد، بعد دیگر یك رشته ی جدید در طبیعت پیدا می شد، از این نظر قابل بقا بودند، بعد در نسلهای آنها افرادی به وجود می آیند كه از یك نظر دیگر ضعف دارند و همگی در طبیعت از میان می روند تا باز یك فردی به وجود می آید كه او اصلح است برای بقا، و آن اصلح باقی می ماند. لذا گفته طبیعت در ابتدا افرادی را به وجود می آورده كه مانند این افراد كاملی كه ما اكنون در طبیعت می بینیم نبوده اند (این مطلب هم با نظریات امروز منطبق است) و بسا هست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 421
كه حیوان مثلاً در قدیم بچه ای از وی متولد می شده كه نصف او بز بوده و نصفش آهو؛ اینجور نبوده كه طبیعت به طور منظم این حیوانات را به وجود بیاورد و بز بز بزاید و آهو آهو.

این مهمترین استدلالی است كه امروزیها- طبیعیون و مادّیون امروز- در رد نظریه ی الهیون اقامه می كنند. طبیعیون جدید به پیروی از «هیوم» فیلسوف انگلیسی بر اساس این گونه سخنان، نظر كسانی را كه قائل به وجود نظم و نظام در عالم هستند و می گویند نظم و نظام دلالت می كند بر وجود صانع، رد می كنند. بعد هم كه نظریه ی داروین پیدا شد نظریه ی هیوم بیشتر مورد تأیید قرار گرفت.

بعد «انباذقلس» گفته است [1]:

و هذا كالمطر الّذی یعلم یقینا أنّه كائن لضرورة المادة، لأنّ الشمس إذا بخّرت فخلص البخار إلی جوّ البارد برّد فصار ماء ثقیلا، فنزل ضرورة، فاتّفق أن یقع فی مصالح، فظنّ أنّ الأمطار مقصودة فی الطبیعة لتلك المصالح. و قالوا: و لم یلتفت الی إفسادها للبیادر. قالوا: و قد عرض فی هذا الباب أمر آخر و هو النظام الموجود فی تكوّن الامور الطبیعیة و سلوكها إلی ما توجبه الضرورة الّتی فی الموادّ و لیس ذلك ممّا یجب أن یغترّ به، فانه و إن سلّم أنّ للنشوء و التكوّن نظاما فانّ للرّجوع و السلوك إلی الفساد نظاما لیس دون ذلك و هو نظام الذبول من أوّله إلی آخره بعكس من نظام النشوء، و كان یجب أیضا أن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 422
یظنّ أنّ الذبول لأجل شی ء و هو الموت.

ثمّ إن كانت الطبیعة یفعل لأجل شی ء فالسؤال ثابت فی ذلك الشی ء نفسه و أنّه لم فعل فی الطبیعة علی ما هو علیه؟ و یستمرّ المطالبة إلی غیر النهایة.
ما اصلاً می توانیم موجودی را مثال بزنیم كه خودش بر اثر اتفاق رخ می دهد و آثار خوبی هم بر وی مترتب می شود، حال آنكه ما می دانیم قطعا طبیعت این هدف را نداشته است. می گوید باران را هر كس می داند كه در اثر این به وجود می آید كه خورشید مواجه می شود با دریاها و اماكنی كه آب دارد و آب را تبخیر می كند و چون بخار طبعا خفیف تر است (به نحوی كه قدما می گفتند كه مثلاً بخار اصلاً میلش به طرف بالاست) به طرف بالا می رود (این ضرورت ماده است، غیر از این نمی توانسته باشد. به قول امروزیها ضرورت جبری و مكانیكی است كه باید انجام شود) . بعد به جوّ بالا كه سرد است می رسد و در آنجا تبدیل به آب می شود. وقتی كه تبدیل به آب شد، چون به قول قدما طبیعت آب سنگین است، ثقل طبیعی اش باعث می شود كه پایین بیاید. وقتی پایین آمد، طبیعت از آن استفاده می كند، یعنی در زمینهایی كه بذری وجود دارد و زمین مساعد است و آفتاب و حرارت هم هست، قهراً بذر نمو می كند. بعد انسان خیال می كند كه باران از آسمان پایین آمد تا زراعت فلان زارع مثلاً رشد كند، در صورتی كه چنین چیزی نیست كه طبیعت تمام این كارها را كرده باشد كه مثلاً گندم فلان زارع بروید و آذوقه ی سالش را داشته باشد و به قول سعدی:

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند
تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری
نه، اینچنین نیست. این افعال به جبر طبیعت صورت می گیرد ولی لازمه ی این جبر طبیعت این است كه این آثار بر آن مترتب شود.

همچنین گفته اند: «ما الآن یك نظام موجودی را در طبیعت می بینیم كه بالفعل موجود است» . این نظام موجودات انسان را به غلط می اندازد؛ می بیند گندم از گندم می روید و جو از جو؛ از نطفه ی انسان، انسان متولد می شود؛ از گوسفند، گوسفند.

آنوقت این اشتباه پیش می آید كه گویا طبیعت این قصد را دارد و به سوی این هدف می رود. می گوید شما اگر دقت كنید می بینید در كنار این نظام، نظام عكس آن هم هست؛ در كنار نظام نشوء و نمو، نظام ذبول و عدم هم هست. یك بچه را فرض كنید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 423
شما می بینید كه از یك نطفه جنین به وجود می آید، بعد جنین متولد می شود و بچه رشد می كند و می بالد. شما می گویید اینها برای این است كه طبیعت قصد دارد كه این نطفه، مردی قوی و نیرومند بشود. خوب، بعدش را هم نگاه كنید كه همین موجود رو به ذبول و لاغری می رود، لاغری و از میان رفتن قوا و نیروها و بعد كری و كوری و افتادن دندانها و زمینگیر شدن:

عند الثّمانین و بولفتها
قد أحوجت سمعی إلی التّرجمان
و بعد به حالتی درمی آید كه یك موجود ناقص و وامانده ای در گوشه ای افتاده است.

این هم به صورت نظام در طبیعت وجود دارد. آیا می توانید بگویید طبیعت در اینجا هم هدف دارد؟ اگر بگویید هدف دارد، دیدید كه هدفش نقص است؛ و تناقص- نقص و عدم- كه نمی تواند هدف طبیعت باشد. پس آن كمال هم هدف طبیعت نیست. اگر صرف نظام داشتن را دلیل بر هدف داشتن طبیعت بگیریم، ما در طبیعت دو نظام در كنار یكدیگر داریم: نظام سامان دادن و نظام پراكندن. طبیعت از یك طرف می دوزد و از طرف دیگر پاره می كند. اگر دوختن را بگویید هدف طبیعت است، پاره كردن را كه نمی توانید هدف طبیعت بدانید. پس بنابراین وجود نظام دلیل بر غایت داشتن طبیعت نیست.


[1] . معلوم می شود كه در سخنان انباذقلس خیلی از این سخنانی كه امروز می گویند بوده است، با یك تفاوت كه نظر انباذقلس از نظرهای امروزیها عالی تر است. فلاسفه ی امروز غرب بیشتر شیوه ی فكرشان كلامی است، یعنی وقتی می خواهند اصل غائیت را نفی كنند آنطور نفی می كنند كه یك متكلّم آن را نفی می كند، ولی انباذقلس آنطور نفی می كند كه یك فیلسوف نفی می كند. از نظر انباذقلس شكّی در این جهت نیست كه ما آنچه را كه باید بی غایت در نظر بگیریم طبیعت است؛ معنی ندارد كه ما ماوراء طبیعت را مستقیما در امر طبیعت دخالت بدهیم و بگوییم آیا خدا در این كار دخالت دارد یا ندارد؟ این مسئله در آن وقت اینطور مطرح نبوده بلكه به این صورت مطرح بوده است كه آیا طبیعت هدف دارد یا هدف ندارد؟ ولی امروزیها مثل «راسل» وقتی كه می خواهند غائیّت را نفی كنند درست مثل متكلمین مسئله را طرح می كنند كه آیا این اشیاء و این حیوانات را خدا این طور درست كرده است یا طبیعت؟ اگر خدا از آسمان پایین آمده و اینها را درست كرده بود، طور دیگری درست می كرد. وی موضوع تشویهات حیوانی را مثال می زند و می گوید این حیوان میلیونها سال است كه به این صورت مانده است؛ خدا میلیونها سال وقت داشت، چرا در اینهمه مدت این كار را نكرد؟ و حرفهای خیلی بی پایه ای از این قبیل، حال آنكه اگر ما بگوییم كه خدا وقت داشت و در آن وقت استفاده كرد، همان جاست كه باید خدا را منكر شویم و بگوییم خدایی كه كارش به سبكی باشد كه راسل انتظار دارد هرگز وجود ندارد. به هر حال بسیاری از عناصر مباحثی كه امروز بیان می شود در كلمات انباذقلس هم بوده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است