و اما جوهر به حسب فرض عقل پنج قسم فرض می شود: یا نیازمند به ماده است
در ذات و در فعل (هر دو) - یعنی «ذاتا» در اصل وجود و «فعلا» در فعالیت- [و یا نیازمند
نیست. به عبارت دیگر] یا بی نیاز از ماده است یا نیست. اگر بی نیاز از ماده است
اصطلاحا به او «عقل» می گویند (جوهر عقل) و اما اگر بی نیاز است در ذات و نیازمند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 149
است در فعل (ذاتا در اصل وجود بی نیاز است ولی در كار و فعالیت نیازمند است)
اصطلاحا به او «نفس» می گوییم.
و اما اگر بی نیاز از ماده نباشد، یا خودش عین ماده است یا حالّ در ماده، و یا
مركّب است از حالّ و محلّ هر دو. اگر عین ماده باشد به او می گوییم «هیولی» ، و اگر
حالّ در ماده باشد به او می گوییم «صورت» ، و مجموع اینها را می گوییم «جسم» .
البته اینجا سؤال مهمی باقی می ماند كه: مجموع كه دیگر چیز علیحده نباید
باشد. شما اگر قائل به ماده هستید و او را یك جوهر می دانید و صورت را هم یك جوهر
دیگر می دانید، دیگر مجموع ایندو كه یك جوهر جدا نباید حساب بشود؛ چون
«مجموع» امر اعتباری است. اینها بعد گفته می شود كه نه، اینطور نیست چون این به
دو اعتبار است: ماده به یك اعتبار یك جوهر است و صورت به یك اعتبار جوهر دیگر-
یعنی دو جوهر- و به اعتبار دیگر مجموع ماده و صورت یك جوهرند، كه همان اعتباری
است كه بعدها خواهیم گفت اعتبار لا بشرطیّت و بشرط لائیّت است، كه این را بعد
وارد می شویم.