در
کتابخانه
بازدید : 1235617تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Collapse فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در جلسه ی پیش گفتیم كه ماده یك تعریف به معنای عام دارد كه تمام نحله های فلسفی آن را قبول دارند، منتها هر كدام آن را به صورتی تأویل و تفسیر می كنند. ماده به معنای عام چیزی است كه حامل استعداد شی ء دیگر باشد؛ به این معنا كه در عالم و اشیاء جهان، مسلّم یك چیزی هست كه به منزله ی اصل مادّی است؛ به این معنی كه آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 171
چیز است كه متطوّر شده به این صورتهای مختلف.

اكنون ما شكلها و صورتهای مختلفی را می بینیم. فرض كنید چیزی را به صورت كاغذ و چیزی را به صورت فلز، یك چیز را به صورت حیوان یا گیاه می بینیم. مسلّم این است كه این كاغذ اول كاغذ نبوده، چیز دیگری بوده كه به صورت این كاغذ درآمده. این فلز نیز اول فلز نبوده، چیز دیگری بوده كه به صورت این فلز درآمده است؛ و چه بسا كه آن چیز دیگر كه به صورت فلز درآمده به صورت كاغذ نمی توانست دربیاید و آن شی ء كه به صورت كاغذ درآمده به صورت فلز نمی توانست در بیاید. آن را ما ماده ی فلز می گوییم، و این را ماده ی كاغذ.

ولی تقریباً درهمه ی نحله های فلسفی این مطلب را قبول دارند كه در نهایت امر همه ی این چیزها به یك ماده ی اصلی برمی گردد؛ یعنی درست است كه آن چیزی كه قابل تبدیل شدن به كاغذ است غیر از آن چیزی است كه قابل تبدیل شدن به فلز است؛ ماده ی او غیر از ماده ی این است؛ ولی اینها ماده های ثانیه هستند یعنی ماده ی اول نیستند. او خودش یك ماده ای است با یك صورتهایی. ماده با یك صورتهای بالخصوص فقط ماده ی یك شی ء خاص می تواند باشد نه ماده ی همه ی اشیاء؛ یعنی اگر ما آن را تحلیل كنیم به ماده ی اصلی خودش و باز آن ماده را هم به ماده ی اصلی خودش، تا برسیم به ماده ای كه دیگر ماده ندارد؛ این را هم برگردانیم به ماده ی اصلی خودش و آن ماده را به ماده ی اصلی خودش، تا برسیم به ماده ای كه ماده ندارد، حاصلش- كه آن ماده ای است كه ماده ندارد- در همه ی اینها یك چیز از آب درمی آید. تا این مقدار همه ی نحله های فلسفی قبول دارند كه هر چیزی از این اشیائی كه الآن می بینیم ماده ای دارد كه آن را «ماده ی ثانیه» می گوییم و همه ی ماده های ثانیه در نهایت امر به یك ماده ی اولیه برمی گردند، ولی بحث در این است كه آن ماده ی اولی چیست [1]؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 172
تا اینجا را همه قبول دارند، منتها هر كس چیزی می گوید. مثلاً طالس می گفت (البته این قول خیلی منسوخ است) : ماده ی اولیه آب است یعنی همین شیئی كه الآن به صورت یك موجود اصیل در عرض سایر موجودات وجود دارد؛ اصل همه ی موجودات همین است. پس كأنّه الآن ماده ی اصلی موجودات در كنار مركّبات وجود دارد و آن آب است. یكی می گفت آتش است، و یكی می گفت هواست؛ كه اینها نظریات خیلی ابتدایی بوده است كه مردود است؛ و نظریات نسبتا عمیق تر حاوی این مطلب است كه ماده ی اولی را هیچوقت به صورت تنها پیدا نمی كنیم، بلكه در ضمن مركّبات موجود است.

ذیمقراطیس می گوید كه آن ماده ی اولیه و اصلی كه همه ی اشیاء از آن به وجود آمده اند ذرات كوچكی از جسم است و اوست كه صورتهای مختلف را پذیرفته است، اینجا شكل كاغذ، آنجا شكل فلز، آنجا شكل گیاه و جایی به شكل انسان و حیوان درآمده است. یك ذرات كوچكی هیولی را تشكیل می دهد.

نظریه ی متكلّمین این است كه آن ماده ی اصلی كه این صورتهای مختلف را گرفته است یك سلسله اجزاء لایتجزّی و لا جسم هستند نه اجزاء جسم؛ در عین اینكه جزئند یعنی وضع و محاذات دارند و در عالم ماده و حس وجود دارند در عین حال جرم و ابعاد ندارند.

نظریه ی شیخ اشراق این است كه آن ماده ی اولی همان چیزی است كه به آن «صورت جسمیه» می گوییم؛ همین جوهری كه می گوییم طول و عرض و عمق دارد؛ همین جوهر جرمانی یا جوهر جسمانی یا صورت جسمیه است، منتها او هم معتقد است كه ما هیچ جرم مطلق الآن در عالم نداریم، اكنون ما جسمی نداریم كه به حالت ماده بودن باقی باشد، جسمهایی كه ما داریم باز جسمی با شی ء خاص است یعنی با صورت نوعیه ی خاص و با یك ماهیت خاص است؛ مثلاً كاغذ همان صورت جسمیه است بعلاوه ی یك سلسله اعراض و صور نوعیه و امثال اینها، آن فلز هم همان صورت جسمیه است با یك چیزهای دیگر؛ و ما از صورت جسمیه چیز بسیط تری نداریم كه بخواهیم او را ماده ی اولی بشماریم؛ ماده ی اولی یعنی همان كه ماهیت جسم را تشكیل می دهد، جوهری كه قابل ابعاد سه گانه است [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 173
مشّائین می گویند: نه، ماده ی اولی هیچیك از آنها نیست، ماده ی اولی از همه ی اینها بسیط تر و از همه ی اینها بی تعین تر و بی تشخص تر است. البته آن ذرات ذیمقراطیسی و جزء لایتجزّای متكلّمین، اصل وجودشان انكار می شود. به فرض آنكه آنها وجودی هم داشتند باز ماده ی اولی از همه ی اینها بسیط تر و بی تعین تر است. ماده اولی به هیچ نحو قابل اشاره نیست، حتی عقلا هم قابل اشاره نیست به طوری كه بگوییم در آنجا وجود دارد و جای دیگر نیست؛ عقل وجودش را كشف می كند بدون آنكه بتوان او را به شكلی نشان داد یا ارائه داد.

در مطلبی كه قبلاً بحث شد، در فرق میان جسم طبیعی و جسم تعلیمی، گفتیم كه اشراقیون فقط جسم طبیعی را ماده ی اولی می دانند و مشّائین می گویند جسم طبیعی صورتی است، تعینی است از برای ماده ی اولی، و ماده ی اولی از آن هم نامتعین تر است. ولی برای تصور آنچه كه مشّائین می گویند همان مثال جسم طبیعی و تعلیمی باز مقداری مطلب را به ذهن نزدیك می كند؛ یعنی اگر بخواهیم ماده ی اولی را درست تعقل بكنیم كه فلاسفه چه می گویند، باید ذهن خود را آماده كنیم برای تعقل این مطلب كه چیزی در دنیا می تواند باشد كه در ذات خودش هیچ تعینی ندارد و لا بشرط است از همه ی تعینات، ولی بدون هیچ تعینی نمی تواند وجود پیدا كند و تعینات مختلف بر او وارد می شود و او در ضمن همه ی این تعینات وجود دارد.

پس باید این شی ء با یكی از این تعینات وجود داشته باشد، كأنّه همیشه خودش را در پشت پرده ی این تعینات مخفی كرده است، و لهذا اگر بخواهیم او را عاری از این تعینات پیدا كنیم امكان ندارد، فقط باید از همین راه دلیلی داشته باشیم و بگوییم او در همه ی این تعینات وجود دارد ولی محدود و مقیّد به یك تعین خاص هم نیست.

ما در جسم طبیعی و تعلیمی دیدیم كه جسم طبیعی بدون یك كمّیت خاص یعنی بدون جسم تعلیمی نمی توانست وجود داشته باشد؛ به این معنا كه هر جسمی كه داشته باشیم یك كمیت خاص دارد، یا مثل این میز است كه كمّیتش به این ابعاد خاص است، یا مثل این كتاب است به ابعاد دیگر، یا مثل این شیشه است به این ابعاد دیگر، یا مثل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 174
این انسان است به این ابعاد؛ و نمی تواند یك كمیت خاص نداشته باشد یعنی مقدار معیّنی نداشته باشد، همیشه دارای مقدار معیّنی است. ولی جسم طبیعی در ذات خودش مقید به هیچیك از این تعینات نیست. جسم طبیعی آن است كه مقدارش مقدار محدود و مقیدی نیست، خواه مقدار این میز یا مقدار این شیشه و. . .

این، معنای آن است كه یك شی ء باید یك تعینی داشته باشد اما خودش مشروط به هیچیك از این تعینات نیست؛ و ما نظیر این زیاد داریم، از جمله حركت. حركت همیشه دارای یك میزان معینی از سرعت است؛ با یك سرعت معین و حد معین؛ و سرعت مربوط به حركت است از نظر نسبت طی مسافت به زمان. اما حركت در ذات خودش مشروط به فلان حد سرعت نیست در عین اینكه بی سرعت هم نمی تواند باشد.

به طور كلی اینها اموری هستند كه در ذات خودشان لابشرط از یك سلسله امور می باشند ولی در عین حال بدون هیچیك از آنها هم نمی توانند وجود داشته باشند [3].


[1] . سؤال: این احتمال نیست كه ماده ی ثانیه از همان اول ماده ی ثانیه بوده و دیگر ماده ی اولیه نداشته باشد؟ استاد: آیا مقصودتان اول زمانی است، یا مقصود این است كه الان تحلیل می شود به ماده و صورت؟ ما به چیزی ماده ی ثانیه می گوئیم كه وقتی تحلیل می كنیم به دو شی ء برگردد به ماده ای و صورتی. اگر فرض كنیم كه تحلیل نشود خودش ماده ی اولی است، پس چیزی ماده ی ثانیه است كه تحلیل می شود به ماده و صورت، پس غرض ما این است كه همه ی ماده ها به ماده ی اولی برمی گردد، حال می خواهد به یك واسطه برگردد و یا به هزار واسطه به ماده ی اولی برگردد.

سؤال: نمی توان گفت موجودی از ازل ماده ی ثانیه بوده است؟ استاد: كسی قائل نیست كه اول ثانیه بوده بلكه می گویند اول ماده ی اولی بوده است.
[2] . سؤال: این عقیده با اصول مادیین گویا خیلی متناسب است؟ استاد: چرا؟ - آنها هم همین طورند، آنها هم می توانند به هیولای اولی معتقد نباشند.

استاد: مسأله ی مهمی نیست و تأثیری ندارد.
[3] . سؤال: اگر ما در جهان فقط یك حركت بیشتر نداشتیم، تعقل بیشتر از یك حركت نمی كردیم، آیا باز هم سرعت داشتیم؟ استاد: بله، باز هم سرعت داشتیم، منتها لازمه ی حركت یك سرعت معین بود، چون حركت بدون سرعت و زمان كه نمی شود، و اگر حركت با زمان شد قطعا یك سرعت معینی دارد. آن زمان، زمان همان حركت است و سرعت چیزی غیر از حركت نیست. سرعت مقدار حركت است از نظر زمان. اگر ما یك حركت هم در عالم داشته باشیم باز آن زمان دارد، منتها فرق این است كه مقیاس برای تعیین آن زمان نیست. مثلاً ما اجسام متعدد داشته ایم و یك واحد از یكی از اجسام عالم را اعتبار كرده ایم به نام «متر» و بعد اندازه برای اشیاء تعیین می كنیم. حال اگر در عالم متری نبود ما نمی توانستیم [اندازه ی اشیاء را] با چیزی مقایسه كنیم اما خودش در ذات خودش كه دارای بعد بود و نمی توانیم بگوییم بعد نداشت؛ بعد دارد اما چون ما این بعد را با چیزی تطبیق و منطبق نمی كنیم می گوییم این بعد قابل اندازه گیری نیست. در واقع متری نیست كه این را با آن تطبیق كنیم.

اگر ما در عالم یك حركت داشته باشیم آن حركت هم باز سرعت و زمان دارد؛ اما اگر اصلاً چیز دیگری نیست كه ما با آن حساب كنیم، برای ما مفهوم نداشت كه بگوییم «در یك ساعت» چون اصلاً ساعتی نبود زیرا ساعت را از /241حركت زمین به دور خودش اندازه گرفتیم و فرض كنید زمینی وجود نداشت، اما این در ذات خودش كشش خودش را داشت.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است