معتزله که نسبت به «احدیّت» حساس بودند، ناچار آمدند و صفات را نفی
کردند؛ و چون نمی خواستند به طور مطلق نفی کرده باشند، نگفتند که ذات
واجب الوجود عالم نیست و قادر نیست و حی نیست، بلکه گفتند علم به این معنایی
که در موجودات آگاه به کار می رود، از مختصات ممکنات است. ذات واجب الوجود
در مرتبه ی ذات خود فاقد این صفات است، ولی بر ذاتش آثار این صفات مترتب
می شود؛ باید بگوییم که علم و قدرت و حیات از صفات ممکنات است، ولی ذات او
ذاتی است که مانند یک عالم عمل می کند و مانند یک قادر عمل می کند. این حرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 122
را به همین صورت هم اگر به خداوند نسبت دهند، در آخر به نفی واقعی صفات
برمی گردد و اینکه اصلاً صفتی در کار نیست. بعضی معتقدند که معتزله چنین
منظوری ندارند بلکه همان نظریه ی سوم را می خواهند بگویند که اکنون عرض می کنم.