با كشف این مطلب كه حمل بر دو قسم است مطلب ما ساده می شود.
«الماهیّة- در مقام تعریف كه حمل اوّلی ذاتی است- لیست الاّ ما هی» ، «الماهیّة
بالحمل الاوّلیّ الذاتی لیست الاّ نفسها» . هر عارضی را كه برای ماهیّت فرض كنیم،
اعمّ از ذهنی یا خارجی، باز به حمل شایع با ماهیّت متّحد است نه به حمل اوّلی ذاتی.
عجیب اینكه خود ملاّ صدرا و حاجی در مورد بحث، از این مطلب استفاده
نكرده اند! آنچه كه صدرا و حاجی درباره ی «حیث» و «لیس» گفته اند غیر از آن چیزی
است كه از حرف شیخ بر می آید.
ظاهر حرف شیخ این است كه می خواهد سلب بر حیثیت مقدّم باشد تا قضیّه به
صورت «سالبه ی واقعی» باقی بماند، در صورتی كه اگر حیثیّت بر سلب تقدّم یابد قضیّه
به صورت «سالبة المحمول» درمی آید (یا تقریبا همان «معدولة المحمول» ) . پس در
اینجا دو مطلب مهم داریم كه اغلب امروزیها در بحثهایشان متوجه آن نیستند:
1. فرق میان حمل اوّلی ذاتی و حمل شایع صناعی
2. فرق میان قضیه ی سالبة المحمول یا معدولة المحمول با سالبه ی واقعی
مثلاً در مورد اوّل می گویند: در منطق داریم كلّی متواطی مثل انسان، و كلّی
مشكّك مثل موجود. بعد می پرسند خود متواطی چگونه كلّی ای است؟ متواطی؛ یعنی
متواطی خود كلّی متواطی است. مشكّك چطور؟ خود مشكّك چگونه كلّی ای است؟ پاسخ این است كه خود مشكّك كلّی متواطی است. می گویند اینجاست كه تناقض
پیدا می شود! و حال آنكه علّت این است كه این آقایان مسأله ی اختلاف حمل را
نفهمیده اند.
شبهه هایی كه از [عدم توجه به ] فرق میان معدوله و غیر معدوله پیدا می شود
ما قضیه ی موجبه داریم، قضیه ی سالبه داریم. اگر قضیه ی سالبه را نشناسیم دچار
اشتباهات پی درپی می شویم.
سالبه ی واقعی: سالبه ی واقعی آن است كه می آید وارد می شود بر موجبه، اصلا آن را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 268
بر می دارد، «زید قائم» می شود: «لیس زید بقائم» . سالبه هیچ قیدی نمی پذیرد، همه ی
قیدها در موجبه است. پس اگر بیاییم نفی و لیس را به محمول بزنیم، بعد دوتایی یعنی
«نفی+محمول» را حمل بر موضوع كنیم، دیگر این سالبه ی واقعی نیست، این موجبه
است نه سالبه. یك نوع قضیه داریم به نام «موجبه ی معدولة المحمول» . این نوع موجبه
در بعضی آثار با سالبه مشترك است ولی در عین حال اینها دو قضیه ی مختلفند و در
بعضی جاها فرق می كنند.
مقصود شیخ این است كه اگر «لیس» را پس از «حیث» بیاوریم سالبه ی واقعی
نخواهد بود. مثلاً در مورد ماهیّت انسان فقط وقتی خود ماهیّت را بیاورید جواب «نعم»
است، امّا هر چه دیگر بیاورید جواب نفی است. اگر بگویید: «الماهیة من حیث هی
لیست الاّ هی» در واقع این سلب را مثل اینكه در تعریف ذات ماهیّت آورده ایم، مثل
اینكه بگوییم ماهیّت در حدّ ذات كلّی نیست. این «كلّی نیست» یا «فلان چیز نیست» را
در اینجا حمل بر ذات كرده ایم در صورتی كه ماهیّت در حدّ ذات حتّی این سلبها را هم
ندارد.
ملاّ صدرا سخن شیخ را به گونه ای دیگر تعبیر كرده و می گوید: عوارض ماهیت
بر دو گونه است: عوارض بعد از وجود مانند كتابت، و عوارض قبل از وجود مثل خود
وجود و وحدت كه عارض ماهیّت می شوند. حالا اگر بگوییم: «الماهیة من حیث هی
لیست الاّ هی» دروغ گفته ایم زیرا این مثل این است كه بگوییم: «الماهیة من حیث
هی لیست بموجودة» . امّا اگر بگوییم: «الماهیة لیست من حیث هی بموجودة» درست
است.
به نظر ما این توجیه اوّلا مقصود شیخ نیست و ثانیا درست نیست. باید توجه
داشت كه مقصود از «من حیث هی» چیست.
از مسلّمات فلسفه این است كه اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین هر دو محال
است. اما نقیضین به چه چیزهایی گفته می شود؟ اینكه یك چیز یك مفهومی داشته
باشد و آن دیگری هیچ معنایی جز رفع اوّلی نداشته باشد. مانند «زید قائم» كه نقیضش
این است كه «لیس زید بقائم» . در سلب هیچ اثباتی نیست. سلب آن است كه مفادش
فقط رفع باشد، خودش هیچ معنایی را اثبات نمی كند، تنها برای این می آید كه
مفهومی را سلب كند، فقط «نه» است، فقط آمده آن را با همه ی آنچه كه دارد یكجا
بردارد. پس اگر اینطور باشد محال است هر دو صادق باشد یا هر دو كاذب باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 269
«الماهیة من حیث هی موجودة» و «الماهیة من حیث هی معدومة (لیست بموجودة) » ایندو
نقیضین نیستند، پس رفع هر دو رفع نقیضین نیست. ممكن است كسی بگوید اینها در
حكم نقیضین هستند. می گوییم درست است كه وجود و عدم، یا وحدت و كثرت در
حكم نقیضین اند، امّا ما می گوییم «وحدت من حیث هی» و «كثرت من حیث هی» ایندو
حتی در حكم نقیضین هم نیستند و این است كه ما می گوییم ماهیّت این هر دو را ندارد.
مثلاً ببینید، زید غنایی كه ناشی از ذاتش باشد ندارد، فقر عین ذات هم ندارد. اینها ضدّینی هستند كه شقّ سوم یا بیشتر دارند یعنی مثلاً فقر غیرذاتی و غنای
غیرذاتی. «در حكم نقیضین» به موردی اطلاق می شود كه ضدّین شقّ ثالثی نداشته
باشند.
سؤال: تفاوت «سلب الربط» و «ربط السلب» چیست؟
پاسخ: سلب الربط همان سالبه است، ربط السلب معدوله است.