اگر بگویید خودم را از پشت بام انداختم اتفاقاً خوردم به زمین، [درست نیست ] این
حادثه اتفاق ندارد؛ این حادثه ضرورت دارد. ولی اگر بگویید از پشت بام افتادم،
اتفاقاً یک شخصی از آنجا می گذشت من به زمین نخوردم و افتادم روی آن شخص،
این را می گویند «اتفاق» چون در حادثه ی از پشت بام افتادن کلیت ندارد که شخصی
از آنجا عبور کند؛ یعنی این را اگر از نظر کلیِ افتادن از پشت بام درنظر بگیرید یک
امر اتفاقی و تصادفی است، یعنی ضرورتی در کار نیست و نباید وجود داشته باشد
ولی وجود دارد
[1].
اما همین امر اتفاقی را اگر در مجموع شرایط زمانی و مکانی و با مجموع حوادث
دیگر عالم درنظر بگیرید یک امر ضروری است؛ یعنی افتادن از پشت بام به طور
کلی مستلزم اینکه شخصی که آن شخص هم آقای زید باشد از آنجا بگذرد و شما
روی او بیفتید نیست، ولی افتادن شما در این روز، در این ساعت و در این شرایط
بالخصوص مقارن است با گذشتن آقای زید در این روز، در این ساعت و در این
شرایط بالخصوص از این محل و هریک از این دو حادثه به حکم ضرورت واقع
شده است. این افتادن شما به حکم یک ضرورتی است، بالاخره مجموع عللش
ایجاب کرده است که شما از اینجا افتاده اید. این هم که آقای زید در همین زمان از.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 124
اینجا عبور کند به حکم یک ضرورت است. چرا عبور کرده است؟ زیرا معلول یک
ضرورتی بوده است، آن ضرورتْ معلول ضرورت دیگر بوده است، آن ضرورت هم
معلول ضرورت دیگر بوده است و باز آن ضرورت هم معلول ضرورت دیگر بوده
است. اگر شما درنظر بگیرید که گذشتن آقای زید در همین زمان از اینجا به حکم
یک ضرورت بوده است آن وقت می بینید این افتادن مستلزم این حادثه و این اتفاق
است؛ یعنی ازنظر شخصِ این حادثه که درنظر بگیرید اتفاقی نیست، بلکه ضروری
است. از نظر کلی یک امر اتفاقی است، ولی از نظر خصوص این حادثه یک امر
جبری و ضروری است. همان طور که در مورد رفتن ازتهران به قم اگر بگویید از
تهران حرکت کردم اتفاقاً آنجا با دوستم برخورد کردم غلط است؛ در اینجا هم با
توجه به همه ی علل و اسبابی که وجود دارد اگر بگویید اتفاقاً چنین چیزی واقع شد،
غلط است.
[1] . - مثالی هم ارسطو می زند که یک کسی می رفت بازار چیزی بخرد اتفاقاً مدیون خودش را دید و آنجا دینش
را پرداخت کرد.
استاد: این حرف را در مورد اتفاق می گویند؛ درست هم هست.