در
کتابخانه
بازدید : 1438036تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Collapse <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Expand حدوث و قدم (1) حدوث و قدم (1)
Expand حدوث و قدم (2) حدوث و قدم (2)
Collapse حدوث و قدم (3) حدوث و قدم (3)
Expand حدوث و قدم (4) حدوث و قدم (4)
Expand حدوث و قدم (5) حدوث و قدم (5)
Expand حدوث و قدم (6) حدوث و قدم (6)
Expand حدوث و قدم (7) حدوث و قدم (7)
Expand حدوث و قدم (8) حدوث و قدم (8)
Expand حدوث و قدم (9) حدوث و قدم (9)
Expand حدوث و قدم (10) حدوث و قدم (10)
Expand سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مقدمه ی اول این است که هر موجودی از موجودات برای وجودش ظرفی اعتبار می شود که این ظرف را معمولاً با کلمه ی «فی» تعبیر می کنند. اتفاقاً بوعلی یک بیانی در این زمینه دارد که در اسفار هم در مباحث حرکت در یک جا مرحوم صدرالمتألّهین نقل می کند که این کلمه ی «فی» که مبیّن ظرفیت است به طور کلی به چه عنایاتی و با چه اعتبارهایی گفته می شود. اکنون ما برخی موارد را که روشن کننده ی این مطلب باشد عرض می کنیم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 360
ظرفیتی که بسیار محسوس و عوامانه است یعنی عوام هم آن را درک می کنند این است که ما دو جسم داشته باشیم که یکی از آندو احاطه بر دیگری داشته باشد.

مثلاً اگر کاسه ای داشته باشیم و در آن آب بریزیم در اینجا کاسه به عنوان یک جسم احاطه دارد بر آب به عنوان یک جسم دیگر (حال اگر به یکی از جوانبش احاطه ندارد به سایر جوانبش احاطه دارد) ؛ و یا وقتی می گوییم این اثاث و این انسانها در این اتاق هستند این به این معنی است که این اتاق یک جسمی است که این اثاث و این انسانها در داخل آن هستند؛ یعنی این اثاث و این انسانها محاط در این اتاق هستند و اتاق به اینها احاطه دارد.

ولی آیا همین ظرفیتی که ما در مصطلحات عرفی به کار می بریم منحصر است به اینکه به همین شکل باشد؟ یعنی آیا همیشه باید مظروف محاط باشد و ظرف محیط؟ آیا رابطه ی اینها یک چنین رابطه ای است؟ .

نه، گاهی در رابطه ی جزء و کل هم عیناً همین تعبیر گفته می شود با اینکه در رابطه ی جزء و کل، کل جز مجموع اجزاء چیز دیگری نیست؛ یعنی اینچنین نیست که وقتی لفظ «فی» را در مورد جزء و کل به کار می بریم جزء در درون [و محاط در کل ] باشد.

مثلاً شما نماز را درنظر بگیرید. نماز یک «کل» ی است که از اجزاء دهگانه ای تشکیل شده است: نیت دارد، تکبیرة الاحرام دارد، قیام دارد، قرائت دارد، رکوع دارد، سجود دارد، ذکر رکوع و ذکر سجود دارد، تشهد دارد، سلام دارد، ترتیب دارد، موالات دارد، همه ی اینها را دارد. اینها اجزاء نماز است و ما هر جزئی را نسبت به «کل» با تعبیر مظروف و ظرف به کار می بریم، یعنی جزء را مظروف و کل را ظرف اعتبار می کنیم؛ می گوییم: قرائت در نماز، رکوع در نماز، سجود در نماز، نیت در نماز، تکبیرة الاحرام در نماز؛ در مورد همه ی اجزاء می گوییم: «در نماز» ؛ هیچکدام را استثنا نمی کنیم. ولی اینچنین نیست که یک جزء حالتی دارد که اجزاء دیگر دور آن را گرفته و پر کرده اند؛ نه، هر جزئی را وقتی نسبت به سایر اجزاء یعنی نسبت به مجموع درنظر بگیریم این «جزء» برای ما به منزله ی مظروف است و آن «کل» به منزله ی ظرف.

یا مثلاً تهران را در ارتباط با خانه ها و ساختمانهای بسیاری که در آن وجود دارد درنظر بگیرید: این خانه در تهران است، آن خانه هم در تهران است، آن خانه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 361
دیگر هم در تهران است؛ هریک از این خانه ها را می گوییم در تهران است با اینکه تهران مجموعه ی خانه هایی است که هیچکدام بر دیگری احاطه ندارد.

«کل» جز مجموع چیز دیگری نیست ولی درعین حال این اعتبار می شود که رابطه ی هر جزء را با کل با تعبیر مظروف و ظرف بیان می کنیم.

مثال دیگر در مورد تعبیری است که درباره ی وجود اشیاء در عالم خارج به کار می بریم. ما می گوییم: موجودات در خارج وجود دارند؛ می گوییم: این شی ء در خارج وجود دارد، آن شی ء در خارج وجود دارد، انسانها در خارج وجود دارند، زمین در خارج وجود دارد، آسمان در خارج وجود دارد، هوا در خارج وجود دارد، فضا در خارج وجود دارد، حرکت در خارج وجود دارد. اما خود آن «خارج» که اینها همه در آن وجود دارند چیست؟ آیا خارج یک چیزی است ماوراء همه ی این اشیاء که ما می گوییم؟ یا اصلاً «خارج» را همین اشیاء تشکیل می دهند و اگر این اشیاء نباشند «خارج» ی هم وجود ندارد؟ ما می گوییم خدا در خارج وجود دارد، ملَک در خارج وجود دارد، انسان در خارج وجود دارد؛ همه را می گوییم در خارج وجود دارد. خود آن «خارج» که اینها در خارج وجود دارند چیست؟ آیا یک چیزی علاوه بر همه ی اینها وجود دارد که آن چیز بر همه ی اینها احاطه دارد آنچنان که جسمی بر اجسام دیگر احاطه دارد و آن اسمش «خارج» است؟ یا نه، اگر ما همه ی اینها را برداریم دیگر «خارج» ی باقی نمی ماند ولهذا «خارجی» - یعنی شی ء خارجی- با «خارج» یکی است؟ واضح است که شقّ دوم صحیح است. اصلاً خارج از همینها تشکیل می شود؛ خارج چیز دیگری نیست.

مثال دیگر از موارد کاربرد تعبیر ظرفیت، مسأله ی وقوع حوادث در زمان است.

ما حتی درباب خود زمان تعبیر ظرفیت را به کار می بریم. وقتی که می گوییم اشیاء در زمان وجود دارند (این اشیاء هرچه می خواهد باشد، بالاخره زمان یک واقعیتی است) ، مثلاً می گوییم این حادثه «در دیروز» واقع شد، آن حادثه «در امروز» واقع شد، این کلمه ی «در» ، این کلمه ی «امروز» و این کلمه ی «دیروز» به چه معنی است؟ (حقیقت زمان هرچه می خواهد باشد، قدر مسلّم این است که زمان یک امری که عین مکان باشد نیست که [تازه ] خود مکان هم مانند یک ظرفی که اشیاء را در آن بریزند نیست) . آیا وقتی می گوییم این حادثه در دیروز وجود داشت، این به این معنی است که دیروز یک شیئی بود که همه ی اطراف و جوانب و ابعاد سه گانه ی این شی ء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 362
را گرفته بود و بر آن احاطه داشت و در دیروز واقع شد؟ نه.

تازه حداکثر این است که خود زمان یک بعد از ابعاد وجود این عالم است. ما فعلاً بحث حقیقت زمان را نمی کنیم، واقعیت آن به هر شکلی که می خواهد باشد.

وقتی که ما می گوییم این «در زمان» واقع شد لااقل در تصور بشر و در توهم ما چنین است که زمان یک امتدادی است که این حوادث گاهی بر یک قسمت خاصی از این امتداد و کشش منطبق است و گاهی بر یک نقطه ای از این امتداد و کشش منطبق است. هر حادثه ای به منزله ی یک قطعه خط یا نقطه ای است که روی این خط ممتدی که ما تصور می کنیم و در ذهن ما فرض می شود یا واقعیت هم دارد (که فعلاً روی این جهت بحث نمی کنیم) واقع شده است.

مثلاً اگر می گوییم این درس در فلان ساعت واقع شد، این درس یک کششی دارد و یک امتدادی دارد که روی قطعه ای از آن امتداد بسیار ممتد واقع شده است یعنی بر آن منطبق است. اگر این حادثه ی ما یک حادثه ی بی زمان- مثل وصولات- باشد که دیگر زمان نمی خواهد و در «آن» واقع می شود، بر یک نقطه از امتداد زمان منطبق می شود. اگر حادثه ی ما یک امر زمانی است یعنی امتداد و کشش دارد منطبق با قطعه ای از زمان است. ولی به هر حال زمان، یک شیئی که بر همه ی وجود این حادثه احاطه پیدا کرده باشد نیست.

بنابراین در مورد مسأله ی ظرفیت، آن معنای عوامانه ی معروف باید از ذهن ما بیرون بیاید که هروقت می گوییم یک شی ء ظرف یک شی ء دیگر است فوراً دو جسم را تصور کنیم که یکی را در داخل دیگری وارد کرده اند و این بر تمام ابعاد وجود آن احاطه دارد. ما حتی در مورد خدا می گوییم خدا در خارج است، اما وقتی می گوییم خداوند در خارج وجود دارد هیچ وقت تصور ما این نیست که خارج یک وجودی است محیط بر وجود خداوند.

پس مقدمه ی اول این است که هر موجودی از موجودات وجودش یک ظرف دارد. این آقایان [یعنی حکمای اسلامی ] می گویند: همان گونه که موجودات زمانی در ظرف زمان واقع هستند موجودات غیرزمانی هم در ظرف خاص خود واقع هستند.

اینکه می گوییم موجودات زمانی در ظرف زمان واقع هستند یعنی زمان یک امتداد و یک کششی است و هر موجودی در قسمتی و در مرتبه ای از مراتب این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 363
کشش واقع شده است و در واقع وجودش هم با وجود زمان دو وجود نیست بلکه یک وجود است و خودش مرتبه ای از مراتب زمان است. به دلیل اینکه این شی ء در مرتبه ای از مراتب زمان است و بلکه در حقیقت خودش مرتبه ای از مراتب زمان است می گوییم این شی ء در این زمان واقع شده است. مثلاً می گوییم: سعدی در هفتصد سال پیش وجود داشت؛ حافظ در ششصد سال پیش وجود داشت و بوعلی در هزار سال پیش وجود داشت؛ یعنی آن قسمت از زمان- که حتی یک امر جدایی هم نیست- ظرف وجود این است.

حال اگر موجوداتی داشته باشیم غیرزمانی، برای آنها هم به حسب مراتب وجود خودشان ظرف اعتبار می شود. در مورد موجودات غیرزمانی هم می گوییم این شی ء «در» آنجا وجود دارد، یعنی مرتبه ی وجودش آن است. همان طور که وقتی می گوییم این شی ء در زمان قرار دارد در واقع داریم مرتبه ی وجودش را مشخص می کنیم که در چه مرتبه ای از مراتب زمان واقع است و مرتبه ی وجودش از نظر زمان چیست، برای موجودات غیرزمانی هم ظرف اعتبار می شود؛ می گوییم: این شی ء در آن ظرف قرار دارد، که این کلمه ی «در» قهراً نه مکان است و نه زمان بلکه حکایت از مرتبه می کند. این یک مقدمه است [1].


[1] . البته حاجی بعد آمده است در شرح مسأله ای خیلی به نحو اجمال و اشاره ذکر کرده است که واقعیت موجودات زمانی هم یک وقت به نحو «حرکت قطعی» است و یک وقت به نحو «حرکت توسطی» . تبیین این مسأله که چگونه و به چه نحو است خودش بحثی دارد که در مبحث حرکت خواهد آمد. این مسأله را در اینجا اصلا نباید بحث کنیم، اگر بخواهیم بحث کنیم یک هفته وقت می خواهد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است