گروه اول گفته اند اصلا در ذهن چیزی وجود پیدا نمی كند. همه ی حرفها مبنی بر
این است كه چیزی در ذهن وجود پیدا می كند، ما می گوییم اصلا در ذهن چیزی
وجود پیدا نمی كند. علم یك چیزی است از نوع اضافه و نسبت. نسبت، یك امر
انتزاعی است، مثل محاذات كه اگر دو جسم در مقابل یكدیگر قرار بگیرند ما نسبت
محاذات را از آندو انتزاع می كنیم، و یا مثل ابوّت و بنوّت یعنی نسبت پدری و
فرزندی. نسبت پدری یك امر انتزاعی است. الآن شما می گویید من پدر این بچه
هستم؛ می گوییم به ما نشان بده پدری ات كو؟ پدری ات در كجا قرار گرفته؟ اگر
بگویی من رنگم سفید است، این یك كیفیتی است كه الآن داریم می بینیم؛ اگر
بگویی حرارت بدنم مثلا 38 درجه است، این هم یك امر محسوس است؛ اگر
بگویی قدّم مثلا صد و هفتاد سانتی متر است، این هم یك حیثیتی است. ولی اگر
بگویی «من پدرم» ، می گوییم پدری یعنی چه؟ این صفت پدری الآن چه صفتی
است؟ چه جور چیزی است؟ به چشم دیده می شود؟ به گوش شنیده می شود؟ با
دست لمس می شود؟ هیچیك از اینها نیست. اینها اضافات است. اضافات در واقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 282
یك سلسله معانی انتزاعی است كه منشأ انتزاعشان وجود دارد. مثلا منشأ انتزاع
پدری این است كه این بچه یك ماده ی اولی دارد كه مبدأ اول تكوّن اوست و همان
نطفه است و این نطفه به اعتبار اینكه از وجود یك مردی اخراج شده و در رحم یك
زنی قرار گرفته است ما را بر آن داشته است كه آن مردی را كه نطفه یعنی ماده ی اولیه ی
این بچه از او خارج شده است «پدر» و آن زنی را كه نطفه در رحم او قرار گرفته
است «مادر» بنامیم. «این پدر است» یعنی این موجودی است كه ماده ی اولیه ی این بچه
از وجود او اخراج شده است. این ماده یك روزی از وجود او جدا شده و گذشته و
رفته است ولی همین امر منشأ انتزاع این است كه ما برای همیشه او را پدر این فرزند
بنامیم.
پس یك گروه آمده اند گفته اند علم هم یك چنین چیزی است؛ یك نسبتی است
مثل نسبت پدری. اصلا در ذهن چیزی وجود پیدا نمی كند. علم از مقوله ی اضافه است
و اساسا چیزی در ذهن وجود پیدا نمی كند. اگر چیزی وجود پیدا نكند اشكالی هم
در اینجا وجود ندارد. پس اینها مقدمه ی اول را انكار می كنند؛ حاجی هم می گوید:
«فانكر الذّهنیّ قوم مطلقا»