برهان دوم بر امتناع اعاده ی معدوم با این شعر بیان شده است:
و جاز ان یوجد ما یماثله
مستأنفا و سلب میز یبطله
شاید لازم باشد كه توضیحی درباره ی اصل مسأله داده شود؛ چون این مسأله از
آن مسائلی است كه حكما چنین ادعا می كنند كه تصورش ملازم است با تصدیقش؛
یعنی اگر كسی خود مسأله را درست تصور كند كه چه چیزی را ما می خواهیم ببینیم
آیا ممكن است یا ممتنع، اشكال زیادی و بلكه هیچ اشكالی نخواهد بود بر اینكه
حكم كند به امتناع
[1].
توضیح مطلب این است كه در بحث «اعاده ی معدوم» باید توجه داشته باشیم كه
سخن از اعاده ی «شخص» است نه «مثل» . همیشه ذهن ما اعاده ی «مثل» را با اعاده ی
«شخص» اشتباه می كند. وقتی كه می گوییم «این همان است» به اعتبار مماثلت
است كه «این» «همان» است و حال آنكه بحث ما در اعاده ی شخص است. آنچه كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 505
الآن برای ما تصورش خیلی راحت است «حركت» است. فرض كنید یك حركت در
این لحظه و در این «آن» پیدا شد ولی همینكه دست من این مسافت را طی كرد در
لحظه ی بعد دیگر این حركت معدوم است، وجود ندارد. حالا وقتی ما می گوییم «اعاده ی
معدوم» یعنی می خواهیم بگوییم «همان» ، «شخص»
[2]؛ یعنی اثنینیت در كار نباشد،
نه اینكه این بار دوم كه من دارم این عمل را انجام می دهم این «بار دوم» من همان
«بار اول» باشد؛ چون همین قدر كه گفتیم این وجود دومی هست، پس خود او
نیست. این، ثانی اوست نه خود او، و حال آنكه می خواهم خود او باشد. اما اینكه
ذهن در ابتدا در این مسأله تردید پیدا می كند و یا می خواهد آن را انكار كند برای این
است كه این مسأله كه ماهیت بدون وجود هیچ اصالتی و هیچ هذیّتی ندارد و هذیّت
همه چیز به وجود است، در ذهن انسان درست رسوخ ندارد؛ یعنی هر كسی در ابتدا
اصالت ماهیتی فكر می كند. یك چیز- مثلا «الف» - را در نظر بگیرید. وقتی
می گوییم الف وجود پیدا كرد و باز همان الف بار دیگر اعاده می شود انسان خیال
می كند كه در هر دو حال آن چیزی كه ملاك شخصیت است الف بودن است؛ این الف
در ابتدا وجود داشته، باز همان بار دیگر وجود پیدا می كند، همان الف است كه وجود
پیدا می كند، غیر از آن الف اصلا چیز دیگری نیست، چون شخصیت الف به الف
بودن اوست. كأنّه در تخیل چنین می آید، مثل آن چیزی كه از معتزله خواندیم كه
ماهیات اگر وجود ندارند لكن ثبات دارند، ثابت هستند. كأنّه یك ماهیتی وجود
پیدا می كند، بعد هم كه معدوم می شود آن ماهیت یك تقرری در یك عالمی از عوالم
دارد، بار دیگر همان ماهیت است كه وجود پیدا می كند.
ولی وقتی كه انسان ذهن را تخلیه كرد در می یابد كه ماهیت انتزاع ذهن است؛
اصلا هویّت اصلی همان وجود است، ماهیت از او انتزاع شده است. آن وقت
می فهمد كه با نفی آن وجود، اصلا ماهیت چیزی نیست كه بگوییم بار دیگر او وجود
پیدا كرده است. خود وجود كه گفتیم یعنی انتزاع تشخّص و انتزاع شخص. اگر یك
شی ء وجود پیدا كرد، بار دوم فرض اعاده می شود یا نه؟ اگر در اعاده معنی تكرار
نباشد پس اعاده ای نیست. پس سر چه چیزی بحث می كنید؟ بحث در این است كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 506
یك شی ء وجود پیدا كرده و همین وجود تكرار شود و اعاده شود. این وجود یا
تكرار شده است یا نشده است، یا اعاده شده است یا نشده است. اگر می گویید اعاده
نشده است، پس اعاده ی معدوم نشده است و اگر می گویید اعاده شده است همین قدر
كه می گویید «اعاده» یعنی «تكرار وجود» و همین قدر كه می گویید «تكرار وجود» ،
در واقع یعنی «تكرار ایجاد» . وقتی كه می گویید «تكرار وجود» و «تكرار ایجاد»
پس دو وجود است و الاّ اگر وجود عین همان وجودی باشد كه در همان زمان و
مكان تحقق پیدا كرده است و در وجود هیچ تكراری نباشد پس اعاده هم نیست،
پس چرا می گویید «اعاده» ؟
[1] . - یعنی بدیهی است.
استاد: تقریبا؛ و لذا شیخ الرئیس چنین حرفی زده است و حتی شخصی مثل فخر رازی هم
مطلب را تأیید كرده است.
[2] . - در همان زمان؟
استاد: قهرا. این از لوازم اوست كه در «همان زمان» هم باشد، ولی فعلا بحث ما در همین
است كه «همان شخص» .