مرحوم شیخ در آخر قید دیگری ذكر كرده است: «و هو بالقوة أو بالفعل» . این «بالقوة
أو بالفعل» توضیح همان غایت است یعنی همان «شی ء» در عبارت «علی سبیل اتجاه
نحو شی ء و الوصول به الیه» . پس آن شیئی كه حركت به سوی آن است یا بالفعل است
یا بالقوه. باز در همین مباحث
اسفار در بحث مربوط به غایت خواهد آمد كه غایت
حركت، گاهی بالفعل است و گاهی بالقوه.
فلاسفه معتقدند كه حركت اگر مستقیم باشد، غایتش بالفعل است. در طبیعیات
قدیم معتقد بودند كه همه ی عناصر حركت مستقیم دارند، منتها دوتا از عناصر، حركت
به سوی مركز و دوتای دیگر حركت به سوی محیط دارند؛ آب و خاك، حركت
«مستقیم الی المركز» دارند و هوا و آتش حركت «مستقیم الی المحیط» دارند. حال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 56
با نظریات امروز این مسئله را چگونه باید حل كرد؟ در باب حركات مستقیم و غیر
مستقیم كه در آینده خواهد آمد در این باره بحث می كنیم.
حال برویم سراغ حركت دوری. در قدیم برای حركت دوری به «حركت فلك»
مثال می زدند كه البته حركت دوری فلك هم گاهی دور كامل نبود. اما امروز مثالهای
فراوانی می توان پیدا كرد مثل حركات منظومه های شمسی و یا حركات داخل ذرات
كه حركت دوری است.
حركت دوری را چگونه توجیه می كنیم و غایت آن چیست؟ شی ء از یك نقطه
شروع به حركت می كند و باز به همان نقطه می رسد كه جز سرگشتگی هیچ معنایی
ندارد و شی ء نمی تواند متوجه به سوی چیزی باشد، چون دائماً در یك مدار بسته
حركت می كند. اینها معتقدند طبیعت غیر شاعر، محال است حركت [غیر مركبِ ]
[1]
طبیعیِ دوری داشته باشد. این معنایش این است كه هرجا حركت دوری داشته
باشیم، یا حركت، طبیعی نیست و از روی شعور و ادراك است (آنچنان كه در باب
فلك قائلند) و یا اگر طبیعی است، محصول یك قوه نیست، بلكه محصول دو قوه ی
متخالف و متضاد است. محال است یك قوه، مثلاً یك قوه ی جاذبه به تنهایی
اقتضایش این باشد كه زمین به دور خورشید بگردد. قوای متخالفِ جذب و دفع
باعث می شود شی ء حركت دوری انجام بدهد
[2]. این آقایان این چنین می گویند و
این خلاف و ضد آنچه امروزه در علم جدید می گویند نیست. طبیعت واحد و قوه ی
واحد به اقتضای واحد محال است كه حركت دوری ایجاد كند، حال این حركت
دایره ای باشد یا بیضوی یا هر حركت دوری دیگر. پس حركت دوری یا باید
«شعوری» باشد و یا «حركت مركب طبیعی» .
ممكن است گفته شود كه اگر حركت، شعوری هم بخواهد باشد، باز غایت ندارد،
چون وقتی جسم شاعری مثل فلك (به عقیده ی قدما) می گردد، به هر نقطه ای كه
می رسد از آن می گذرد. جواب می دهند كه برای یك وجود شاعر «تجدد احوال»
پیدا می شود. كودكی كه دور خودش می چرخد، هر مقدار حركتی كه انجام می دهد
همان برایش هدف است و هر حركت برای او حالتی را تجدید می كند. هر مرتبه ای.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 57
از حركت كودك، غایت برای مرتبه ی قبل است و ذی الغایة نسبت به مرتبه ی بعد. راجع
به فلك، اینها چنین تصور می كرده اند كه حركت فلك، یك حركت عشقی است و
در هر تجددِ حالی كه برایش پیدا می شود باز یك به اصطلاح «میل» جدید در آن
پیدا می شود مثل حركتی كه كودك به دور خودش انجام می دهد.
پس اینكه می گویند: «بالقوه أو بالفعل» برای این است كه گاهی غایت، بالفعل
موجود است، مثل غایات حركات مستقیم و گاهی غایت، بالقوه موجود است، مثل
حركت دوری شعوری كه هر مرحله ای بالقوه غایت است برای مرحله ی بعد. این
تعریفی است كه شیخ در اینجا ذكر كرده است با همه ی قیودی كه دارد و با همه ی تفصیلی
كه مرحوم آخوند در توضیح این قیود بیان می كند.
[1] . [این اصطلاح اندكی بعد می آید. ]
[2] . سؤال: در علم امروز می گویند خود «قوّه ی گریز از مركز» محصول حركت دوری است.
استاد: صحبت در این است كه خود حركت دوری محصول چیست.