بحث اول به شكل ایراد است: شما خودتان در باب مقوله ی اضافه گفته اید هر چیزی
نحوه ی خاصی از وجود دارد. وقتی می گوییم فلان شی ء وجود دارد یعنی به نحوه ی
خاص خودش وجود دارد نه به نحوه ی وجود دیگر. اگر از ما بپرسند آیا عرض وجود
دارد یا خیر (این مثال را من می گویم) می گوییم وجود قائم به نفس ندارد، وجود لا
فی الموضوع ندارد. ما از عرض انتظار نداریم كه وجود لا فی الموضوع داشته باشد
و الاّ هر موجودی را می شود گفت وجود ندارد ولی وجود به نحو وجود یك شی ء
دیگر. می توان گفت ممكن وجود ندارد یعنی وجودِ وجوبی ندارد و واجب الوجود
هم وجود ندارد یعنی وجود امكانی ندارد. شما می گویید حركت در خارج به
صورت امر متصل وجود ندارد. می گوییم دو نحوه وجود برای امر متصل كه در
خارج وجود دارد می شود تصویر كرد: یك نحوه ی وجودِ امر متصل، مثل وجود خطی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 69
است كه با مداد رسم می كنیم؛ یعنی به صورت امر تدریجیّ الحدوث و دفعیّ البقا كه
اجزایش با یكدیگر اجتماع در وجود داشته باشند به طوری كه بتوان گفت این جزء
و آن جزء با هم در یك آنْ وجود دارد. حركت چنین نحوه ی وجودی ندارد.
اما نحوه ی دومی كه برای امر متصلی كه در خارج وجود دارد می توان تصویر كرد
این است كه بگوییم به امتداد زمان وجود دارد؛ به امتداد زمان ممتد است كه معنای
آن این است كه منطبق با زمان است. همان طور كه زمان پس و پیش دارد و یك
كشش است حركت هم كشش ممتد به امتداد زمان است؛ یعنی هر مرتبه اش در
مرتبه ای از زمان وجود دارد نه اینكه جمیع مراتبش در جمیع زمانها وجود دارد و
مثلاً جمیع مراتبش در آنِ آخر وجود داشته باشد. وقتی می گویند حركت قطعیه یك
امر متصل ممتد است نباید چنین تصور كرد كه یك امر متصل ممتد و كشش دار با
تمام كشش و ابعادش همه با یكدیگر اجتماع در زمان دارند.
حركت بُعدی دارد به بعد زمان. ما اگر دو امتداد مكانی را بر یكدیگر منطبق كنیم و
مثلاً بگوییم پشت جلد این كتاب با روی این ضبط صوت بر یكدیگر منطبق هستند
معنی این انطباق چیست؟ آیا معنایش این است كه تمام روی ضبط صوت بر
تك تك اجزای جلد این كتاب منطبق می شود؟ چنین نیست، بلكه معنایش این
است كه اجزای این بر اجزای آن منطبق می شود یعنی اولِ این بر اول آن، وسط این
بر وسط آن و آخر این بر آخر آن انطباق می یابند. حركت و زمان كه بر یكدیگر
منطبق می شوند به این صورت منطبق می شوند، نه اینكه تمام اجزای حركت در تمام
اجزای زمان وجود دارد. هر جزئی از حركت در جزئی از زمان وجود دارد. شما در
مورد این شی ء كه در حال حركت است می گویید آن كه وجود پیدا كرده كه معدوم
است و آن هم كه وجود پیدا نكرده كه وجود پیدا نكرده است. می گوییم آن كه وجود
پیدا كرده است الآن معدوم است ولی در ظرف خودش موجود است. ظرفش كه
«حالا» نیست ظرفش زمان ماضی است. ماضی در حال موجود نیست ولی ماضی
در ماضی موجود است. اگر از ما بپرسند دیروز موجود است یا معدوم، می گوییم
دیروز در امروز معدوم است ولی آیا دیروز در دیروز هم معدوم است؟ نه، دیروز در
دیروز موجود است. حركتِ دیروز ما در امروز معدوم است ولی حركت دیروز در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 70
دیروز وجود دارد
[1].
[1] . سؤال: مقصود شیخ وجود در عالم اعیان است. آیا دیروز الآن هست؟ .
استاد: چرا باید الآن باشد؟ مگر وجود در اعیان یعنی وجود در الآن؟ آیا الآن در دیروز وجود دارد؟
نه، پس آیا می توان گفت «الآن» هم معدوم است؟