یكی از ایرادات فخر رازی این بود كه از كجا می گویید كه جسمیت مشتركه ای در
میان همه ی اجسام وجود دارد؟ ممكن است این خصلتِ قابلیت ابعاد سه گانه، این
خصلت واحد كه در همه جا واحد است ناشی از چیزهای متعددی باشد. مثلاً ممكن
است آن امری كه در انسان منشأ قابلیت ابعاد سه گانه است یك چیز باشد و آن امری
كه در درخت منشأ قابلیت ابعاد سه گانه است چیز دیگری باشد. بعد هم گفت كه من
آن اصل را اساساً قبول ندارم كه ملزوم واحد باید در همه جا لازم واحد داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 149
- فخر رازی در ادامه می گوید به فرض قبول كنیم كه جسمیت در همه ی اجسام
مشترك است؛ چرا اگر حركت جسم، لذاته باشد باید همه ی اجسام یك جور حركت
داشته باشند؟ می گوید من ماده ی نقض برای حرف شما دارم و آن ماده ی نقض در مورد
چیزی است كه آن را فلك می نامید. فلك جسم است و در عین حال یك سلسله
لوازم دارد كه این لوازم از مختصات جسم فلك است و هیچ كلیت ندارد كه همه ی
اجسام باید آن لوازم را داشته باشند.
قدما كه قائل به فلك بودند معتقد بودند كه مثلاً ماه در یك فلك و عطارد در فلك
دیگری است تا می رسد به فلك هشتم كه همه ی ستارگان ثوابت [در آن ] بودند و بعد
هم فلك نهم، فلك اطلس. آنها اولاً خود افلاك را جسم می دانستند و ثانیاً اشكال
فلك را از لوازم افلاك می دانستند. به عقیده ی آنان شكل در آب، هوا یا انسان لازمه ی
این اجسام نیست، یعنی امكان تغییر در آن هست ولی شكل در فلك غیر قابل تغییر
و عوض شدن است. در مادون فلك یعنی در عالم عناصر، كون و فساد را جایز
می دانستند ولی می گفتند محال است كه شكل فلك تغییر كند؛ همان شكلی كه دارد
محفوظ است. مثلاً در اثر فرسودگی یا وارد شدن ضربه ای، محال است خرابی یا
شكافی در فلك پیدا شود.
حال فخر رازی می گوید: [این ویژگی خاص عدم قابلیت كون و فساد و تغیر در
فلك یا به سبب جسمیت فلك است و یا به سبب امری است كه در جسمیت فلك
موجود است. فرض اول باطل است زیرا جسمیت در اجسام طبیعی (در عالم
عناصر) هم هست در حالی كه ویژگی خاص عدم قابلیت كون و فساد را به دنبال
ندارد. اما در فرض دوم ]
[1]می گوید آن امر كه قهراً عارض بر جسمیت فلك است،
آن خصوصیتی كه در جسمیت فلك است (نه خود جسمیت، نه نفس جسمیت) یا
لازم جسم فلك است یا مفارق جسم فلك؛ یعنی یا «عرضی لازم» است یا «عرضی
مفارق» و از ایندو بیرون نیست. اگر عرضی لازم باشد نقل كلام می كنیم و می گوییم
همان عرضی لازم كه لازم جسمیت فلك است، اگر به خاطر جسمیت فلك لازم
شده، پس باید همه ی اجسام آن عرضی لازم را داشته باشند و وقتی آن عرضی لازم را
داشته باشند به واسطه ی آن، سایر لوازم را هم باید داشته باشند. پس باز اشكال عود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 150
می كند. اما اگر بگویید آن خصوصیتی كه در جسمیت فلك است عرضی مفارق
است می گوییم این [ویژگیهای خاص در فلك ] یا از لوازم هستند یا از لوازم نیستند.
اگر از لوازم هستند می گوییم یك مفارق نمی شود منشأ لوازم باشد، و اگر از لوازم
نیستند پس معنایش این است كه این شكل فلك برایش لازم نیست و بنابراین كون
و فساد و خرق و التیام در فلك جایز است كه هیچ فیلسوفی به اینها قائل نیست.
فخر رازی می گوید شما كه فلك را جسم می دانید و آن را در جسمیت با همه ی
اجسام مشترك می دانید و در عین حال برای فلك یك سلسله لوازم خاص قائل
هستید كه آن لوازم را برای غیر فلك قائل نیستید، این را چطور توجیه می كنید؟
شما كه آن حرف را می زنید و می گویید اگر حركت لازمه ی ذات جسم باشد باید در
همه ی اجسام یكسان باشد این لوازمی را كه برای فلك قائل هستید چطور توجیه
می كنید؟
[1] . [افتادگی از اصل نوار است. ]