گفتیم حركت معنی دیگری هم دارد كه آن را به «التوسط بین المبدأ و المنتهی » تعریف
می كنند و مفهوم نقطه ای دارد. كبوتری كه از روی این دیوار حركت می كند تا به آن
دیوار می رسد شروع حركتش یعنی پیدایش یك امر بسیط كه هیچ اتصال و امتداد و
قبل و بعد ندارد ولی آن كه آناً وجود پیدا كرده است استمرار دارد. همان امر بسیط
در ظرف این یك ثانیه ای كه حركت كبوتر طول می كشد استمرار دارد. همان كه در
آنِ اول وجود پیدا كرده در آنِ دوم هم هست در آنِ وسط هم هست و در آنِ آخر هم
هست. همان است كه در تمام این آنات وجود دارد نه یك امر كشش دار كه جزء
اولش در اول وجود دارد و جزء وسطش در وسط و جزء آخرش در آخر؛ یك امر
بسیط نقطه وار كه هیچ امتدادی ندارد، آناً حادث می شود و باقی می ماند. اینكه
كبوتر از این دیوار به سوی آن دیوار حركت كرد معنایش این است كه یك امر
حادث شده است و این امر در ظرف همین یك ثانیه باقی است. این را این طور بیان
می كنند: «كون الجسم متوسطاً بین المبدأ و المنتهی بحیث كل حدٍّ فُرض فی الوسط لا یكون
الجسم فیه قبل آن الوصول و لا بعده» بودن جسم میان مبدأ و منتها به طوری كه جسم،
قبل از آنِ وصول و بعد از آنِ وصول در آن حد نیست. هر حدی از این مسافت را كه
در نظر بگیرید یك آنِ وصول به آن حد دارد. در یك آن، به آن حد واصل می شود و
در آنِ قبل در آن حد نیست و در آنِ بعد هم در آن حد نیست. این جسم فقط در یك
آنْ در این حد قرار دارد. مراد از حد در مثال ما هر نقطه ای است كه در مسافتِ این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 66
دیوار تا آن دیوار [واقع است. ] این تعبیری كه من كردم كه «لایكون الجسم فیه قبل
آن الوصول و لا بعد آن الوصول» از
منظومه است. تعبیری كه
اسفار نقل كرده است
مقداری ابهام دارد. نمی دانم كه این غلط نسخه است یا اینكه در كلمات شیخ هم
همین طور بوده است، ولی مقصود به هر حال همین است.
مطلب دیگر این است كه در عبارت شیخ كه می گوید: «كون الجسم بین المبدأ و
المنتهی بحیث كل حد فرض فی الوسط لایكون قبله و لا بعده فیه» ظاهر این است كه
جسم در یك حد از مسافت قرار می گیرد و حال آنكه جسم در حد مسافت قرار
نمی گیرد؛ جسم همیشه در مقداری از مسافت قرار می گیرد. این كبوتر كه حركت
می كند در مقداری از مكان قرار می گیرد نه در حدی از مكان. بله، هر حدی از این
جسم را كه در نظر بگیرید در حدی از مسافت قرار می گیرد. این جسم قبل از آنِ
وصول و بعد از آنِ وصول در آن حد نیست و در آنِ وصول هم جسم در حد نیست
بلكه حد جسم در حد مسافت است. مگر اینكه بگوییم مقصود از حد، حد مصطلح
نیست بلكه مقصود هر مقداری از مسافت است كه بین الحدین قرار می گیرد
[1]. اگر
حد را به این معنا، یعنی مقداری از مسافت كه بین الحدین است، بگیریم جسم
همیشه در حدی از مسافت است ولی فقط یك آنْ در آن حد از مسافت است. در آنِ
بعد، آن حد تبدیل به حد دیگری شده و در آنِ قبل هم آن حد، حد دیگری بوده
است. همیشه ظرف جسم لغزان است. ظرف جسم، یعنی آن مقداری از مسافت كه
این جسم در آن قرار گرفته است، فقط برای یك آن، ظرف این جسم است.
از این دو معنای حركت، یعنی حركت به معنی قطع و حركت به معنی توسط، شیخ
حركت به معنی قطع را امری معقول و ذهنی ولی حركت به معنی توسط را امری عینی
و خارجی می داند. پس در واقع شیخ قائل به وجود نقطه ایِ حركت و منكر وجود
خطیِ حركت است. اگر نقطه ای را حركت بدهند، در اثر حركت، ما نقطه را به صورت
خط می بینیم. به نظر شیخ آنچه وجود دارد یك امر بسیطِ سیال و نقطه وار است نه
یك امر ممتد متصل؛ امر ممتد متصل ساخته ی ذهن ماست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 67
[1] . آقای طباطبایی یك وقت می فرمودند كه در خیلی از جاها مقصود فلاسفه از «حد» چنین چیزی
است. حتی در مواردی می گفتند كه برای ما قابل قبول نیست كه در بحث «آن» آن را مطرح می كنیم.