برهان دوم كه به یك اعتبار می شود گفت همین برهان ولی به بیان دیگر است و به
اعتبار دیگر می توان گفت برهانی مستقل است این است كه به بداهت عقل محال
است كه «مفیض» ، «مستفیض من نفسه» باشد. آیا ممكن است كه یك شی ء، مفیض
شیئی به خود باشد كه ندارد؟ نه اینكه از یك حیث مفیض باشد و از حیث دیگر
مستفیض، مثل طبیبی كه خود را معالجه می كند و یا كسی كه خودش را می زند. بحث
ما در جایی است كه حیثیت واحد در كار است. محال است مفیض عیناً مستفیضِ از
همان مفیضیتِ خودش باشد. محال است فاقد، معطی باشد و معطیِ یك چیز فاقد
همان چیز باشد. متحرك از آن جهت كه حركت را قبول می كند یعنی آن را ندارد و
آن چیزی كه حركت را می دهد یعنی كمالی را افاضه می كند ولو آن كمال به شكل
حركت نباشد و به شكل دیگری باشد. (فیض و كمال تقریباً مساوی یكدیگرند. ) اگر
قبول كردیم كه حركت كمال است (كمال اول) و قبول كردیم كه معطی كمال، محال
است كه فاقد آن كمال ولو به نحو اعلی باشد، پس محال است كه یك شی ء، خودْ
محرك خود باشد، یعنی متحرك عین محرك و یا بی نیاز از محرك باشد. اگر بگوییم
متحرك بی نیاز از محرك است یعنی [حركت ] حادث بلاعلت است. البته اشخاصی
كه در این بحث ایراد می كنند نمی گویند حركت حادث بلاعلت است، بلكه می گویند
حركت، ذاتی خود متحرك است یعنی خودش به خودش حركت می دهد كه در
جلسه ی بعد در این باره بیشتر صحبت خواهیم كرد.
بعد مرحوم آخوند جملاتی دارد كه از نظر لفظ مقداری مبهم است. حاجی خواسته
است این جمله ها را معنی كرده و توضیح دهد. حتی در مورد چند كلمه می گوید كه
آن طور كه در این نسخه ها هست نیست. ولی از طرف دیگر عین همین عبارات كه
در اینجا آمده در
شواهد الربوبیه و نیز در
رسالة الحدوث مرحوم آخوند آمده است.
همه ی اینها را انسان نمی تواند احتمال بدهد كه غلط نساخ باشد. ما توجیه حاجی را
عرض می كنیم
[1]كه طبق آن، معنا درست است اما مستلزم تكلفاتی است كه بعید
است كه از این عبارات چنین معنایی مقصود باشد و می توان عبارات را به گونه ی
دیگری معنا كرد. در این جلسه از نظر عبارت، زیاد پیش نرفتیم ولی چون بحث
مشكل بود لازم دانستیم كه آن حرفهای ارسطویی را بگوییم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 115
[1] . [این توضیحات در بخش پایانی كتاب آمده است. ]