فخر رازی در اینجا یك «ان قیل» را طرح كرده و خود جواب داده است. این «ان
قیل» كه به برهان پنجم برمی گردد می گوید ماده نمی تواند فاعل حركت باشد چون
ماده قابل است و شی ء واحد نمی تواند هم فاعل باشد و هم قابل. فخر رازی در
جواب می گوید این حرفها چیست كه نمی شود شی ء در آن واحد هم قابل و هم
فاعل باشد؟ ! ماهیت برای لوازم خودش هم قابل است هم فاعل، مثل زوجیت برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 157
اربعه. آیا اربعه فاعل زوجیت است یا قابل زوجیت؟ به اعتباری فاعل زوجیت و
به اعتباری قابل زوجیت است. قابل زوجیت است، چون چیز دیگری نیست كه
بگوییم زوجیت ابتدا عارض آن شده و به تبع آن عارض اربعه شده است. مسلّماً
زوجیت عارض خود اربعه می شود. فاعلی هم در كار نیست یعنی این طور نیست كه
علتی از خارج آمده و اربعه را زوج كرده است. پس اربعه، هم خودش زوجیت را به
خودش داده و هم خودش زوجیت را از خودش پذیرفته است؛ پس خودش در آن
واحد هم فاعل است و هم قابل.
یك مثال دیگر كه در بعضی جاهای دیگر هم ذكر می كنند، صفات باری تعالی
است. می گویند ذات واجب تعالی كه دارای صفات است خودش هم فاعل این
صفات است و هم قابل این صفات.
مرحوم آخوند در جواب می گوید این باز یك نوع مغالطه است. در باب ماهیات
اصلاً فعل و قبولی نیست، اگر آنجا فعل و قبول بگویند، مَجاز است. ماهیت، خودش
امری است اعتباری و لوازمش هم اعتبارات ذهن است. ذهن ماهیتی را در عالم
خودش اعتبار و وضع می كند و همان ذهن است كه برای آن ماهیت، لازمی هم
تصور می كند. ماهیت چیزی نیست كه «قابل» چیزی باشد و چیزی نیست كه
«فاعل» چیزی باشد. بحث ما درباره ی قبول عینی است؛ قبول عینی معنایش این است
كه شیئی در خارج وجود دارد و یك امر وجودی را در خارج می پذیرد. اینها كه
شما (فخر رازی) فاعل و قابل فرض كردید اموری اعتباری هستند. بحث در فعلی
است كه خود آن فعل حقیقت عینی داشته باشد و در مقبولی است كه خود آن مقبول
وجود عینی داشته باشد. در آن صورت قهراً، هم قابل باید وجود عینی داشته باشد و
هم فاعل. اما آنجا كه نفس فعل و نفس قبول امر اعتباری است، فاعل و قابلش هم
امر اعتباری است و چه مانعی دارد كه آن فاعل و قابل یكی باشد چون در واقع فعل
و قبولی نیست
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 159
[1] . گرچه اعتباریات فلسفه با اعتباریات عرف كه در اصول فقه مطرح می شود تفاوت دارد، ولی از این
جهتی كه الآن می خواهم عرض كنم فرقی ندارد. خیلی افراد در باب مالكیت «جهت» به معنای حیث
اعتباری اشكال می كنند. سؤال این است كه آیا خود شركت- نه افرادی كه شركت مال آنهاست-
می تواند مالك بشود یا نه؟ آیا یك حیثیت مثلاً حیثیت اهل علم، حیثیت طلاب، حیثیت سادات،
می تواند مالك بشود یا نه؟ بعضی می گویند مالكیت امری است عرضی. عارض، موضوعی می خواهد
كه آن موضوع باید عینیت داشته باشد و چون موضوع عینیت ندارد پس «حیثیت» مالك نمی شود.
بعضی دیگر می گویند چون مالكیت امر عینی است و می دانیم امر عینی یك موضوع عینی می خواهد
پس حیثیت وجود عینی دارد.
هیچ كدام از اینها درست نیست. مانعی ندارد كه ما یك امر اعتباری مثل حیثیت را اعتبار كنیم و برای
آن هم عارضی كه نامش مالكیت است اعتبار كنیم. حتی در مالكیت میت هم همین طور است. آیا
میت در حالی كه میت است معقول است كه مالك باشد و یا حتی مالك بشود یعنی چیزی به او منتقل
شود؟ بله، معقول است یعنی اگر اسبابش وجود داشته باشد یك امر نامعقولی نیست. آیا سنگ قبر
میت چه حكمی دارد؟ آیا وقف به آن قبر است؟ آیا ملك كسی است كه این را آورده و اینجا نصب كرده
است؟ هیچ مانعی ندارد اگر سنگ قبر ملك صاحب قبر هم بخواهد بشود. میت الآن وجود ندارد پس
آیا به اعتبار وجود میت در عالم برزخ است كه می گوییم میت مالك است؟ نه، هیچ لزومی ندارد كه
مالكیت میت به اعتبار وجودش در عالم برزخ باشد. به اعتبار همان عدمش در دنیا هم هیچ اشكالی
ندارد كه میت مالك شود.