مطلب كه به اینجا می رسد مرحوم آخوند عود می كنند به آنچه در فصل پیش گفتند.
در فصل پیش گفته شد كه حركت نیازمند است به موضوعی كه «بوجه» ثابت باشد.
نیز گفته شد كه حركت نیازمند به موضوعی است كه مركب باشد از ما بالقوة و ما
بالفعل كه همان جسم است. چگونه این مطالب با آنچه در «فی حكمة مشرقیه» گفته
شد سازگار است؟ .
ایشان می گوید ما آن حرف را تصحیح می كنیم. تصریح نمی كند كه ما آن حرف.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 254
را
به مذاق قوم گفتیم ولی همان طور كه حاجی و دیگران می گویند، معلوم است كه آن
حرف به مذاق قوم گفته شده است. مرحوم آخوند به آنها كه می گویند حركت نیازمند
یك موضوع ثابت است می گوید اگر مقصودتان از حركت حركات عرضی باشد ما
این حرف را می پذیریم. همچنین می گوید مقصودتان از موضوع چیست؟ اگر
مقصودتان از موضوع شامل ماهیت هم می شود می گوییم بله، هر حركتی نیازمند به
یك موضوع ثابت باقی دارد ولو آن موضوع ثابتِ باقی ماهیت باشد. چون در باب
حركت جوهری هم ماهیت، ثابت است گرچه وجود، متجدد است
[1]. البته آنها در
مورد موضوع گفتند كه باید مركب از ما بالقوه و ما بالفعل باشد كه همان جسم است.
بنابراین اینكه مرحوم آخوند می گوید «اگر مقصود چنین چیزی است» باید گفت كه
مقصود آنها چنین چیزی نبوده و دیگر آوردن «اگر» در اینجا موردی ندارد. البته
مرحوم آخوند برای شكافتن مطلب می گوید و الاّ خود او هم می داند كه مقصود آنها
چنین چیزی نیست.
اما اگر مقصود از موضوع، صرف ماهیت نیست بلكه مراد شما یك ماهیت
متحصلِ متحقق است می گوییم اینكه حركت به موضوع ثابت نیازمند است فقط در
بعضی حركات یعنی «حركات عرضی» صادق است؛ در «حركات ذاتی» نیاز به
چنین موضوعی نداریم
[2].
پس اجمالاً چنین می گوییم كه اگر مقصود شما از موضوع یك موجود بالفعلِ
متحصل است- كه قطعاً مقصود همین بوده است چون مطلب فصل پیش همین بود-
می گوییم این فقط در حركات عرضی صادق است. پس بدین نحو سخن فصل
گذشته را تصحیح می كنیم. اینكه در فصل پیش گفتیم كه حركت باید موضوع داشته
باشد فقط در حركات عرضی صادق است.
ما در ابتدای این جلسه مطلب را شكافتیم و عرض كردیم كه به سه دلیل.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 255
حركت
نیازمند به موضوع است. یكی اینكه حركت عرض است. حال اگر حركت را عرض
بدانیم، حركت در اعراض عرض است، حركت در جوهر كه عرض نیست. یعنی
حركت در هر مقوله ای تابع مقوله ی خودش است. حركت در كم، كم است و حركت در
كیف، كیف است و حركت در جوهر هم جوهر است. پس آن ملاك در اینجا نیست.
اما اگر دلیل نیازمندی حركت به موضوع، مسئله ی قوه و فعلیت باشد معنایش این
است كه هر امر حادثی- یعنی هر امری كه برای امر دیگر حادث شده است و امر اول
نسبت به امر دوم بالقوه است و آن را بالفعل ندارد- نیازمند به موضوع است. در اینجا
گفتیم كه حركت لازمه ی ذات متحرك است و حركت از متحرك انتزاع می شود و
قوه ای در كار نیست. [پس دلیل دوم هم در مورد حركت جوهری كاربردی ندارد. ] .
اگر هم بخواهیم مسئله ی وحدت شخصیه و حافظ وحدت بودن موضوع را دلیل
نیازمندی حركت به موضوع بدانیم می گوییم در حركت در جوهر، خود جوهر
حافظ وحدت خود است. حتی در عرض هم می توان گفت كه حافظ وحدتش
خودش است
[3].
ما در فصل پیش گفتیم كه حركت نیازمند به موضوعی است كه مركب از ما بالقوه و
ما بالفعل باشد. مرحوم آخوند این را هم در اینجا تصحیح می كند به این نحو كه این
مطلب هم فقط در حركات عرضی صادق است. در حركات ذاتی ما نیازی به
موضوعی كه مركب از ما بالقوه و ما بالفعل باشد نداریم. اینجاست كه مرحوم آخوند
تعبیر می كند كه فاعل و قابل یكی است كه در جلسه ی بعد به آن می پردازیم.
یك مطلب مهمی در اینجا مطرح است و آن را باید در نظر داشته باشید تا بعد
ببینیم در مورد آن چه می توان گفت. برخی از متأخرین كه بعد از مرحوم آخوند
بوده اند و با مسلك ایشان چندان موافق نبوده اند مثل مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه ی
معروف، در اینجا ایرادی را مطرح كرده اند. ایشان رساله ی كوچكی دارد كه در حاشیه ی
شرح هدایه تحت عنوان ربط حادث به قدیم چاپ شده است. در آنجا مرحوم جلوه
می خواهد این مطلبی را كه مرحوم آخوند در اینجا می گوید متزلزل كند. بیان ایشان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 256
به طور تقریبی این است كه شما می گویید حركت از باب اینكه یك امر عرضی
است و نسبت آن به موضوعش بالامكان است نیازمند به علت است. ما عین حرفی
كه شما در باب طبیعت می گویید كه تجدد از ذات آن انتزاع می شود، در باب خود
حركت حتی حركات عرضی می گوییم. البته ما نمی گوییم كه در حركات عرضی،
ذاتی داریم و وجودی كه حركت از وجود آن انتزاع می شود بلكه می گوییم چیزی
است كه ماهیتش عین تجدد است.
همان طور كه شما در باب طبیعت جوهریه می گویید كه جاعل وجودی را جعل
می كند كه از آن حركت انتزاع می شود، ما می گوییم جاعل، ماهیتی را جعل می كند
كه آن ماهیت عین حركت است. چه مانعی دارد كه بدون آنكه نیازمند طبیعت سیال
باشیم مطلب را در خود حركت خاتمه دهیم؟ من این مطلب را عرض كردم تا در
چند جلسه ی دیگر و یا در فصل سی و سوم (ربط حادث به قدیم) در مورد آن بحث
كنیم
[4].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 257
[1] . اشكال: ماهیت منتزع از حد وجود است. وجودی كه خودش سیر كمالی دارد قطعاً مراتب دارد.
پس تدرج در ماهیت هم می آید و ماهیت ثابتی در حركت جوهریه نداریم.
استاد: نه، تدرج در ماهیت نمی آید. اگر مقصودتان ماهیات نامتناهی بالقوه است این حرف درستی
است؛ آن را بعد خود مرحوم آخوند هم می گوید.
[2] . ما بعد از این هر وقت می گوییم «حركت عرضی» مقصودمان حركتی است كه نسبت آن به
موضوعش نسبت امكانی باشد و وقتی می گوییم «حركت ذاتی» یعنی آنكه لازمه ی ذات موضوعش
باشد، كه منطبق می شود بر حركت در جوهر.
[3] . [در جلسات مربوط به فصل 24
اسفار این مباحث به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. ]
[4] . [اشكال مرحوم جلوه در اواخر جلسه ی بیست و دوم مجدداً طرح و در اواخر جلسه ی بیست و چهارم
پاسخ داده شده است. ]