اینجاست كه مرحوم آخوند مطلب مهمی را عنوان می كند و آن مطلب این است كه
مسئله ی ثبات و تجدد نظیر مسئله ی قوه و فعلیت و مسئله ی وحدت و كثرت است. ما یك
سلسله تقسیماتی داریم كه در آنها در عین اینكه دو قسم در مقابل یكدیگر قرار
می گیرند، احد المتقابلین شامل دیگری هم هست و در مورد تقسیمات وجود،
برخلاف ماهیت، چنین مطلبی صادق است. این را باید درست توجه كرد. میرزای
جلوه نتوانسته است این مطلب را خوب درك كند و لذا می گوید «لا محصّل له» .
در هیچ یك از تقسیمات ماهیت، یك قسم، ولو به حسب اعتبار، شامل قسم
دیگر نمی شود. مثلاً اگر بگوییم حیوان یا ناطق است یا غیر ناطق، این به اصطلاح
یك تقسیم «مطلق» است نه «نسبی» ، زیرا واقعاً ناطقها در یك دسته و غیرناطقها در
دسته ی دیگری قرار می گیرند. دیگر نه ناطقها به اعتباری غیرناطق هستند و نه
غیرناطقها به اعتباری ناطق. ولی تقسیمات وجود همیشه نسبی است، یعنی در عین
اینكه وجود به دو قسم تقسیم می شود یكی از آن دو قسم به یك اعتبار شامل قسیم
خودش هم می شود
[1]. مثلاً (این مثال را مرحوم آخوند در اینجا ذكر نكرده است)
می گوییم: «الوجود إما ذهنی و إما خارجی» : وجود یك ماهیت یا ذهنی است یا
خارجی. وجود خارجی وجودی است كه آثار آن ماهیت بر آن مترتب می شود و
وجود ذهنی وجودی است كه آثار آن ماهیت بر آن مترتب نمی شود. این به طور
نسبی درست است نه به طور مطلق؛ یعنی برای آن ماهیتی كه در ذهن آمده است
مطلب از همین قرار است كه بر آن ماهیت، آثار مترتب نمی شود، ولی از جنبه ی دیگر
وجود مساوی با ترتب اثر است. مگر می شود چیزی موجود باشد و اثری بر آن
مترتب نباشد؟ وجود ذهنی هم یك سلسله آثار دارد و لذا هر وجود ذهنی در.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 283
مقایسه ی با وجود خارجی وجود ذهنی است، ولی بدون مقایسه ی با وجود خارجی،
خودش، وجود خارجی است. پس یكی از این دو قسم، یعنی وجود خارجی، به
اعتباری بر قسیم خودش صادق است. این یك مثال.
در تقسیم دیگر می گوییم: «الوجود علی قسمین: إما بالقوه و إما بالفعل» . وجود
بالقوه آن است كه ممكن است آثار بر آن مترتب شود و وجود بالفعل آن است كه قبلاً
در مرتبه ی امكان بوده و بعد به مرتبه ی فعلیت رسیده است. هرچه كه در وجود بالفعل
هست فقط امكانِ شدن آن در وجود بالقوه هست؛ وجود بالقوه غیر از امكانِ شدن،
چیز دیگری نیست. پس هر وجود بالقوه نسبت به وجود بالفعل، بالقوه است، ولی آیا
وجود بالقوه در بالقوه بودنش هم بالقوه است یا بالفعل؟ وجود بالقوه در بالقوه
بودنش فعلیت دارد. پس باز می بینیم وجود به دو قسم تقسیم می شود كه در عین
اینكه به اعتبار مقایسه ای (چون تقسیمات وجود همه نسبی و مقایسه ای است)
تقسیم صحیح است به اعتبار دیگر یكی از دو قسیم شامل دیگری می شود.
تقسیم وجود به واحد و كثیر هم همین طور است. هر كثیری در مقایسه ی با
واحدی كه طرف تقسیم آن قرار گرفته كثیر است ولی همان كثیر در مقایسه ی با شی ء
دیگر واحد است. مثلاً اگر «عشره» را در مقابل واحد قرار دهیم، كثیرِ این واحد
است، ولی آنگاه كه عشره را در مقابل صد قرار می دهیم كه عبارت است از ده
عشره، در این حالت در هر عشره ای وحدت افتاده است. پس عشره در عین اینكه
كثرت واحدهای طبقه ی اول است، خودش نسبت به آحادی كه از عشرات به وجود
می آید متصف به صفت واحد می شود: یك عشره، دو عشره، سه عشره. پس هر
كثیری با اینكه در مقابل واحد قرار می گیرد، در مقایسه با واحدهای دیگری از نوع
خودش، متصف به واحد می شود.
[1] . این از نظریات بسیار لطیف مرحوم آخوند است كه در مواضع مختلف
اسفار آمده و بسیاری از
نظریات آقای طباطبایی مبتنی بر همین مطلبی است كه آخوند اینجا گفته است و ایشان در
بدایة الحكمة طرح مطلب را براساس همین مطلب ریخته اند.