گفتیم در باب حركت مقداری، اشكال قویتر است. مقصود از حركت مقداری،
حركت در كمّ متصل است. حركت در كمّ متصل چیزی شبیه حركت در جوهر است
و بلكه شاید بتوان گفت كه یك نوع از حركت در جوهر، حركت كمّی است. از نظر
قدما ما حركت كمّی داریم. مثلاً جسم انسان كه رشد می كند حركت كمی می كند،
یعنی جسم انسان یك واحد متصل است كه بر ابعاد آن افزوده می شود. البته این
مسئله كه اصلاً حركت كمّی در عالم داریم یا نداریم محل تردید است و این یك
بحث صغروی است كه تنها امروزه مطرح است. امروزه كه ذرات و سلولها و
خلأهایی كه میان آنها وجود دارد كشف شده آنچه را ما حركت كمّی می دانیم حركت
كمی نمی دانند بلكه می گویند این چیزی جز اضافه شدن ذرات از خارج نیست؛
اضافه شدن ذرات از خارج غیر از حركت كمّی است
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 309
اشكال عمده در مورد حركت كمّی چیست؟ در حركات أینی، كیفی و وضعی
می شود أین، كیف و وضع را یك عرض خارجی برای موضوع تلقی كرد. كیفیت
واقعاً وجود مباینی از متكیف دارد و همین طور در أین و وضع. ولی آیا كمیت یك
شی ء، واقعاً یك عارض خارجی است یا عین جسم است و اعتباراً با جسم فرق
می كند؟ اینكه «جسم تعلیمی» را از «جسم طبیعی» جدا كرده می گوییم ریاضیات
در مورد جسم تعلیمی و طبیعیات در مورد جسم طبیعی بحث می كند آیا مراد این
است كه جسم طبیعی یك چیز است و جسم تعلیمی چیز دیگری است و واقعاً جسم
تعلیمی در خارج عارض جسم طبیعی شده است، یا اینكه جسم دو اعتبار دارد كه
به یك اعتبار جسم طبیعی است و به یك اعتبار جسم تعلیمی؟ دومی درست است.
از زمان بوعلی به بعد- به طور مسلّم- تفاوت میان جسم طبیعی و جسم تعلیمی را به
«ابهام و تعیین» می دانند. جسم اگر مبهم اعتبار شود جسم طبیعی است و اگر متعین
اعتبار شود می شود جسم تعلیمی. اگر این طور است، فرق واقعی میان جسم و كمیت
آن از میان می رود. پس حركت جسم در كمیت، حركت در خود است نه حركت در
عرضی از اعراض. این است كه بوعلی و امثال او را سخت دچار مشكل می كند زیرا
آنها منكر حركت جوهری بوده و حركت در خود را به طوری كه متحرك و «متحركٌ
فیه» یكی باشد قابل قبول نمی دانند.
برخلاف شیخ، مرحوم آخوند در این مسئله دچار اشكال نیست چون قائل به
حركت جوهری است و بنابراین همچنان كه حركت می تواند عین متحرك باشد
می تواند عین «متحركٌ فیه» هم باشد كه در حركت جوهری چنین است.
پس در حركت مقداری اشكالاتی از جمله اشكال مهمی كه ذكر كردیم مطرح
است كه در غیر آن مطرح نیست و لهذا فخر رازی برای حركت مقداری حساب
جداگانه ای باز كرده است. می گوید لازمه ی سخن كسانی كه می گویند جسم در هر آنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 310
دارای یك نوع است «تتالی آنات» است كه باطل است
[2]. اگر آن طور كه شما
می گویید لازمه ی حركت خروج فرد از نوعی به نوعی است آناً فآناً، لازم می آید كه
وقتی جسم حركت مقداری می كند در یك آن یك مقدار داشته باشد و در آنِ دیگر
مقدار دیگر. در اینجا «آن» ظرف مقدار است نه زمان و به ناچار این «آن» ها باید
وجودات مستقلی داشته باشند و در كنار یكدیگر قرار گیرند كه همان تتالی آنات
است كه فخر رازی هم آن را محال می داند.
[1] . از نظر قدما رشد گیاه، حیوان و انسان حركت كمّی است و حتی در جمادات هم حركت كمّی داریم.
مثلاً جسمی را گرم می كنیم و حجم آن افزوده می شود. قدما قائل به «تخلخل و تكاثف» بودند.
«تكاثف» یعنی شی ء بدون اینكه چیزی از آن كم شود و یا خُلل و فُرجی در درون آن از بین برود
حجمش كوچك شود. «تخلخل» در آنجاست كه بدون اینكه چیزی از خارج بر شی ء اضافه شود و
خلل و فرجی در درون شی ء پیدا شود حجم آن بزرگتر شود. قدما معتقد بودند كه تخلخل و تكاثف در
طبیعت وجود دارد و این مسائل در طبیعیات مطرح می شد. آنها چون خلأ را محال می دانستند در
پاسخ این سؤال كه آیا امكان دارد مقداری از حجم هوایی را كه در اتاق وجود دارد با وسیله ای بیرون
بكشیم یا نه، می گفتند بیرون كشیدن هوا امكان دارد ولی مستلزم خلأ نیست، چون هر مقدار هوا را كه
بیرون بكشیم هوای موجود بسط پیدا می كند بدون اینكه خُللی در داخل آن پیدا شود.
می گفتند خاصیت طبیعت تخلخل است یعنی خودش را منبسط و پهن می كند بدون اینكه خلل و فرجی در
درون آن پیدا شود.
همه ی اینها را قدما حركت كمّی می دانستند ولی با توجه به علم امروز همه ی این مثالها قابل [تأمل یا]
خدشه است. نمی خواهم بگویم همه ی حرفهای قدما در این باره صد درصد رد شده است ولی هریك
جداگانه باید بررسی شود. البته تكلیف این مسئله كه آیا خلأ واقعی وجود دارد یا ندارد با آنچه در
مورد خلأ در فیزیك امروز می گویند معلوم نمی شود زیرا خلأ فیزیكی خلأ فلسفی نیست و در اینجا
باید با دلایل دیگری استدلال شود.
[2] . «تتالی آنات» را قبلاً توضیح دادیم. گفتیم زمان یك كمیت متصل است كه برایش «آن» اعتبار
می شود. این آن متفرع بر زمان و امری اعتباری است. «آن» معنای دیگری هم دارد كه دروغ است و
چنین چیزی وجود ندارد كه به معنای قطعات كوچكی است كه از كنار هم قرار گرفتن آنها زمان پیدا
می شود. اگر این را قبول كنیم، زمان می شود مجموعی از آنات و نه یك امر متصل. این نظریه ای است
كه مورد قبول حكما نیست و ادله ی زیادی بر امتناع آن اقامه شده است.