لازمه ی حركت این است كه تكامل به آن معنا كه امروزه می گویند رخ ندهد، چرا؟
برای اینكه هرچه كه در زمان پیدا می شود بسته به زمان خودش است؛ زمانش كه
بگذرد دیگر نمی تواند وجود داشته باشد (به این نكته باید خوب توجه كرد) . اگر هر
فعلیتی به زمان خودش بستگی دارد و وقتی زمانش منقضی شد باید منقضی شود
پس این تكاملهایی را كه در عالم هست چگونه توجیه كنیم؟ .
پاسخ این است كه ما دو نوع تكامل داریم. یك نوع تكامل، تكامل واقعی است.
تكامل واقعیِ طبیعت به این است كه طبیعت به ماوراء طبیعت برسد، یعنی ماده به
مجرد تبدیل شود. وقتی ماده به مرحله ی تجرد می رسد از زمان فارغ می شود. ماده در
زمان حادث می شود ولی به فنای زمان فانی نمی شود. این است مسئله ای كه
صدرالمتألهین می گوید كه نفس «جسمانیة الحدوث» و «روحانیة البقاء» است. اگر
امری جسمانیة الحدوث و جسمانیة البقاء باشد فانی است. چنین امری با زمان است
و با زمان فانی می شود.
این فانی شدن، [یعنی فانی شدن جنبه ی جسمانی نفس ] فانی شدن واقعی [برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 376
نفس ] نیست بلكه به این معناست كه آن مرتبه ی بعد ظرف وجود این شی ء نیست.
این یك نوع تكامل است كه تكامل عمودی و رو به بالاست؛ یعنی تكامل طبیعت به
سوی ماورای طبیعت است. در اینجا فنایی در كار نیست زیرا اگرچه شی ء حدوثاً
زمانی و مادی است ولی بقائاً زمانی و مادی نیست. بنابراین اگر انسان احساس
می كند یك منِ باقی دارد كه در تمام طول عمر این من همان من است و در همه ی این
زمانها محفوظ است از باب این است كه این من، خودش را از افق زمان خارج كرده
است و انسان چیزی را در مافوق زمان و مافوق حركت درك می كند. لازمه ی حركت
غیبت هر مرتبه از مرتبه ی دیگر است.