در اینجا دو اشكال است نه یك اشكال. شیخ در اینجا مطلب را در قالب یك اشكال
بیان كرده است ولی در چند صفحه بعد، همین استدلال شیخ با بیان جامعتری نقل
می شود و شیخ در بعضی كلماتش آن را به صورت دو اشكال طرح كرده است.
اشكال اول این است كه در حال اشتداد، جوهرهای غیرمتناهی بالفعل در زمان
محدود حادث می شود و به تعبیر دیگر لازم می آید غیرمتناهی محصور بین
حاصرین واقع شود و این امری است محال. اشكال دوم این است كه این اساساً
حركت در جوهر نیست. اگر جوهری حادث و سپس معدوم شود و باز جوهری
حادث و سپس معدوم شود و همین طور، معنایش حركت در جوهر و بلكه اساساً
حركت نیست ولو اینكه نامتناهی هم نباشد بلكه حدوثهای متوالی جوهرهاست
زیرا برای تحقق حركت، وحدت، اتصال و استمرار لازم است.
بعد شیخ به خودش اشكال كرده و دفع دخل كرده است. اشكال این است كه چه
فرقی است میان حركت در جوهر و سایر حركات اشتدادی كه این اشكال در مورد
سایر حركات اشتدادی مثل حركت اشتدادی در كیف نمی آید؟ چرا نمی گویید اگر
جسمی در كیف حركت كند لازم می آید كیفهای غیرمتناهی محصور بین حاصرین
شود و نیز لازم می آید به جای حركت در كیف حدوثهای متوالی و متعاقب انواع
كیف داشته باشیم كه در كنار یكدیگر قرار گرفته اند؟ .
شیخ پاسخ می دهد كه فرق در این جهت است كه در حركات اشتدادی غیر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 410
جوهری مثل حركت در كیف، موضوعی وجود دارد و آن جوهر است و بنابراین
لازم نمی آید كه این انواع، بالفعل باشند تا این اشكالات لازم بیاید. این دو اشكال
در حركت در جوهر (یعنی محصور شدن غیرمتناهی بین حاصرین و تتالی انواع، كه
چنانكه گفتیم در اینجا شیخ به صورت دو اشكال مطرح نكرده است) از آنجا لازم
می آید كه در حركت جوهری، انواع باید بالفعل باشند نه بالقوه. اما در حركات
عرضی، لازم نمی آید كه انواع بالفعل باشند بلكه انواع، بالقوه هستند و لذا هیچ كدام
از دو اشكال پیش نمی آید.
حال این سؤال مطرح می شود كه چرا در مورد حركت در جوهر لازم است انواع
بالفعل باشند ولی در مورد حركت در اعراض، انواع بالقوه اند؟ .
پاسخ شیخ
[1]این است كه ملاك این تفاوت از این جهت است كه هر حركتی
نیازمند به یك موضوع ثابت و بالفعل است
[2]. در حركات عرضی، موضوع جسم
است و جسم غیر از ما فیه الحركه است. جسم كه جوهر است مثلاً در مقوله ی أین یا
كیف حركت می كند. در آنجا ایرادی ندارد كه موضوع، امری بالفعل باشد ولی ما فیه
الحركه امری بالقوه باشد. ولی اگر قائل به حركت جوهری شویم در حقیقت قائل
شده ایم كه ما به الحركه و ما فیه الحركه یعنی موضوع حركت و مقوله ای كه حركت در
آن واقع می شود هردو یك چیز است. در این صورت ما فیه الحركه یعنی مقوله ای كه
حركت در آن واقع می شود چون موضوع حركت هم هست و موضوع باید بالفعل
باشد، خود باید بالفعل باشد. بالفعل بودن ما فیه الحركه در حركت جوهری به این
است كه اولاً انواع، بالفعل باشند و بنابراین تتالی انواع پیش می آید و ثانیاً لازم
می آید انواع غیرمتناهی محصور بین حاصرین واقع شوند. اما در حركات عرضی
این دو امر لازم نمی آید چون موضوع غیر از ما فیه الحركه است. این، بیان اشكال
شیخ است. البته بیانی كه در این فصل
اسفار نقل شده و حتی بیانی كه از شیخ در
جای دیگری در
اسفار نقل شده با این توضیحی كه من عرض كردم نیامده ولی وقتی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 411
مطلب را بشكافیم از اینجا سر درمی آورد
[3].
[1] . البته شیخ به این بیان نگفته است. مرحوم میرزای جلوه بیانی در حاشیه ی
شرح هدایه دارد و ما با
كمك این حاشیه مطلب را در اینجا توضیح می دهیم.
[2] . در فصل هجدهم این مطلب بیان شد و مرحوم آخوند در فصل نوزدهم تحت عنوان «فی حكمة
مشرقیة» نظر خودش را بیان كرد.
[3] . پس به طور خلاصه، شیخ می گوید حركت در جوهر محال است زیرا چنانكه گفتیم حركت به شش
چیز نیاز دارد كه یكی از آنها موضوع است. حركت در اعراض، ممكن و بلكه واقع است چون این نوع
حركت یك موضوع ثابت باقی دارد كه عبارت است از جوهر؛ ولی اگر حركت بخواهد در جوهر واقع
شود حركت بلاموضوع باقی می ماند. پس به این دلیل حركت در جوهر محال است.
به این بیان اگر بگوییم، این یك برهان مستقل می شود ولی آن طور كه ما از خارج مطلب را تقریر
كردیم این بیان تقریباً در بطن آن تقریر قرار می گیرد. ما مطلب را این طور تحلیل كردیم كه شیخ
می گوید اگر حركت در جوهر واقع شود لازم می آید كه انواع جوهر، متتالی باشند و جوهری معدوم
شود و جوهر دیگری حادث شود و در نتیجه حركتی در كار نباشد. بعلاوه، لازم می آید غیرمتناهی
محصور بین حاصرین واقع شود. بعد این سؤال را مطرح كردیم كه چه فرقی است میان اینجا و حركت
اشتدادی در اعراض كه در اینجا انواع باید بالفعل باشد ولی در آنجا لازم نیست كه انواع بالفعل باشند؟
گفتیم در حركت اشتدادیِ اعراض چون موضوع غیر از ما فیه الحركه است اشكالی ایجاد نمی شود
ولی در اینجا چون موضوع و ما فیه الحركه هر دو یكی است و موضوع باید بالفعل باشد ما فیه الحركه
هم باید بالفعل باشد.
پس هم می توانیم مسئله ی بالفعل بودن موضوع و باقی ماندن موضوع را در بطن همین برهان وارد كنیم و
هم می توانیم آن را اساساً برهان مستقلی در نظر بگیریم كه ناظر به مسئله ی بالفعل بودن موضوع نیست
بلكه ناظر به مسئله ی بقای موضوع است.