ممكن است شما سؤال دیگری مطرح كنید و آن اینكه چگونه است كه موضوع، كل
است و ما فیه الحركه، جزء؟ آیا كل در جزء خودش حركت می كند؟ جواب می دهند
كه این طور نیست و مقصود ما چیز دیگری است. مقصود این است كه «ماده با صورةٌ
مّا» موضوع است و صور خاصه ما فیه الحركه هستند. «صورةٌ مّا» یعنی صورت
مبهم، صورت كلی؛ صورتی كه در آن، خصوصیات هیچ یك از این صور [خاص ]
نیست. ما فیه الحركه، صور خاصه است و تبدلات در صور خاصه صورت می گیرد.
پس ماده با صورةٌ مّا در صور خاصه حركت می كند.
این صورة مّا همان است كه در باب حركت توسطی معنی كردیم. گفتیم حركت
قطعی یك امر واحد ممتدّ متصل است و ممتدّات دارای این خصلت هستند كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 421
همچنان كه كل آنها مصداق یك ماهیت است هر جزئشان هم مصداق همان ماهیت
است، برخلاف كلهای دیگر كه لازم نیست كه جزء، مصداق همان ماهیتی باشد كه
كل مصداق آن است. مثلاً كل یك فرد انسان مصداق انسان است ولی از این امر لازم
نمی آید كه مو، دست یا پای انسان هم مصداق انسان باشد. اینها مصداق جزء انسان
هستند نه مصداق كل انسان.
با پیدایش و حدوث حركت، «حركةٌ مّا» یعنی كلی حركت وجود پیدا می كند. در
اینجاگو اینكه مراتب حركت دائماً حادث و فانی می شوند ولی این كلیِ حركت یا
حركةٌ مّا از همان آنِ اول در ضمن همین افرادی كه متدرج هستند و علی الاتصال
حادث و فانی می شوند، یعنی در ضمن افراد آنیه ای كه بالقوه هستند وجود پیدا
می كند.
حركت با مقوله ای كه حركت در آن واقع می شود وجوداً یكی است. پس چون
یك حركةٌ مّا از ابتدا تا انتهای حركت وجود دارد كه نامش حركت توسطی است، در
حركت جوهری یك صورةٌ مّا از ابتدا تا انتهای حركت وجود دارد. این صورةٌ مّا در
هر آنی با مرتبه ای از صورت متحد است و «ماده با صورةٌ مّا» موضوع است برای
حركت در صور خاصه.