اگر می گوییم «شیئیة الشی ء بصورته لا بمادته» به این معنی نیست كه ماده در
واقعیت یك شی ء مادی دخالت ندارد و واقعیت مادی همین صورت شی ء است و
ماده مثل یك امر عرضی برای آن است. واقعیت شی ء یعنی ماده با همین صورت اما
نه ماده ی خاص، بلكه ماده به نحو ابهام و لاتعین. پس اینكه واقعاً بدن متبدل می شود و
واقعاً شخصیت ما وابستگی به روح ما دارد همه درست است ولی نتیجه ی نهایی را به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 453
این شكل عامیانه نگیریم كه پس منِ من همان روح من است و بدن من به هیچ وجه
در واقعیت من اعتبار ندارد و مثل جامه است برای من، بلكه باید چنین نتیجه
بگیریم كه بدن من به نحو عموم اعتبار دارد نه به نحو خصوص.
اینجاست كه مرحوم صدرالمتألهین در باب معاد نتیجه گیری می كند كه به آن فقط
اشاره می كنیم. ایشان یك جواب به حكمایی می دهد كه معاد را صرفاً روحی
می دانند و یك جواب به كسانی می دهد كه معاد را مادی می دانند نه جسمانی
محض. آنها كه می گویند معاد جسمانی است می گویند معاد نه روحانی محض است
و نه مادی به شكلی كه در دنیا هست كه بخواهد تكرار دنیا باشد. اما آنها كه به معاد
روحانی قائلند می گویند انسان باقی است به بقای روحش و در آن جهان اصلاً از
جسم به هیچ نحو خبری نیست. مرحوم آخوند می گوید نمی تواند چنین چیزی باشد
زیرا این به معنای این است كه اصلاً بدن و جسم در ماهیت انسان دخالت نداشته
باشد و مثل «ضم الحجر فی جنب الانسان» باشد. همان طور كه ماده باید به نحوی با
صورت همراه باشد، جسم هم باید به نحوی همراه با روح باشد. روح، صورت
بلاماده نیست بلكه صورت مع الماده است، اما هیچ بدنی به نحو خصوص حتی
آخرین بدن فرد اعتبار ندارد. مگر در مدت دنیا یك بدن خاص برای ما بدن بوده
است؟ آن فضولاتی كه از بدن فرد خارج شده است، كه اصلاً جزء بدن نشده است.
اما اگر همه ی آن اجزایی كه جزء بدن یك فرد مثلاً هشتاد ساله شده است و بعد، از بدن
او جدا شده و از بین رفته است دوباره جمع شود بدن هر انسانی به اندازه ی یك كوه
می شود.
پس بدن در واقعیت انسان دخالت دارد و دخالت ندارد. دخالت دارد به نحو
عموم. «بدنٌ مّا» یی باید در كار باشد كه رابطه ی آن «بدنٌ مّا» با روح باید رابطه ی ماده و
صورت باشد. بدن در واقعیت انسان دخالت ندارد به این معنا كه یك بدن خاص بما
هو خاص مثل بدن دوره ی كودكی، بدن دوره ی جوانی، بدن دوره ی پیری، هیچ كدام
دخالت ندارد. البته این گوشه ای از مطلب است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 454