جریان دیگری به طور تدریجی و بدون اینكه چندان توجهی به آن بشود، بعدها در
میان خود فلاسفه پدید آمده است كه بر اساس آن بسیاری از اعراض از عرض بودن
خودشان استعفا دادند، یعنی دیگر به معنای ارسطویی عرض نیستند. یكی از آنها
مقوله ی كمّ است.
در لابلای بحثهای گذشته هم اشاره كردیم كه لااقل از زمان بوعلی این مطلب
مسلّم شده است كه كم، عرض تحلیلی جوهر است نه عرض خارجی. چنین نیست
كه واقعاً در خارج، جوهر ماهیتی داشته باشد و كم ماهیتی دیگر، جوهر وجودی
داشته باشد و كم وجودی، و وجود كم در ظرف خارج بر وجود جوهر عارض شده
باشد. به تعبیری كه حاجی در مورد معقولات ثانیه به كار می برد، چنین نیست كه
ظرف عروض و ظرف اتصاف، هر دو در خارج باشد، بلكه تفاوت جسم و كم یعنی
تفاوت جسم طبیعی و جسم تعلیمی یك تفاوت اعتباری است. اگر جسم را
لابشرط از تعین در نظر بگیریم جسم طبیعی است و اگر با تعین در نظر بگیریم جسم
تعلیمی است؛ پس فرقشان به اعتبار می شود. حال كه عروض كم بر جوهر در ظرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 533
ذهن است نه در ظرف خارج، كم از مقولات عرضی ارسطویی خارج می شود
اگرچه باز هم كم را در باب جواهر و اعراض مورد بحث قرار می دهند. این
یك مقوله.
مقوله ی دیگر از مقولات عرضی «اضافه» است. باز می بینیم كه حكما تصریح
می كنند كه اضافه هم در خارج وجودی جدا از وجود مضاف ندارد. در مورد اضافه
حتی یك قدم بالاتر می روند و می گویند اساساً اضافه از معقولات ثانیه است نه از
معقولات اولیه؛ یعنی صرفاً یك مفهوم انتزاعی است و معنای انتزاعی بودن این است
كه ماهیتی و وجودی در خارج ندارد. پس «اضافه» را هم نمی توانیم یك عرض
بدانیم. اینكه می گوییم اضافه عارض بر مضاف می شود در ظرف ذهن است.
كار اضافه كه به اینجا برسد كار چند مقوله ی دیگر كه آنها هم نسبی هستند خراب
می شود: مقوله ی جده، مقوله ی متی، مقوله ی أین، مقوله ی وضع. مقولات أن یفعل و أن ینفعل
چون داخل در باب حركت می شوند از جهت دیگری [نیز] اشكال پیدا می كنند. این
مقولات از این نظر كه مقولات نسبی هستند باز خیلی مشكل است كه از مقولات
عرضی به شمار آیند. آن راه حلی هم كه امثال حاجی ارائه داده اند و عبارت «هیئةٌ
حاصلةٌ» [را در ابتدای تعریف مقولات نسبی اضافه كرده اند] دردی را دوا نمی كند و
چیز مشت پركنی در خارج به دست نمی دهد.
بله، در میان مقولات عرضی آن مقوله ای كه تا اندازه ای گردن كلفت باقی
می ماند مقوله ی كیف است. البته علم جدید بعضی از اقسام مقوله ی كیف را از اعتبار [و
مقوله بودن ] انداخته است، زیرا امروزه كیفیات جسمانی از قبیل الوان به عنوان
اموری قائم به جسم شناخته نمی شود. در قدیم چنین فكر می كردند كه وقتی یك
كتاب سفید است، سفیدی واقعاً چیزی است كه در اینجا وجود دارد.
علم امروز می گوید سفیدی چیزی نیست كه در اینجا واقعاً وجود داشته باشد
بلكه وقتی نور كه خود از موج یا ذره تشكیل شده است روی اجسام پخش می شود
عكس العمل اجسام نسبت به آن مختلف است. بعضی از اجسام نور را به تمام
اجزائش- چون نور سفید مركب از چند نور است- جذب می كنند و در واقع ما
چیزی نمی بینیم؛ این می شود جسم سیاه. بعضی از اجسام تمام نور تابیده شده را
منعكس می كنند كه در مورد جسم سفید چنین است. اجسام دیگر بعضی از اجزای
نور را منعكس كرده و بعضی را جذب می كنند و بدین ترتیب رنگ قرمز، بنفش و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 534
دیگر رنگها را می بینیم. در واقع آنچه كه ما می بینیم خود نور است نه چیزی كه قائم
به این جسم است؛ آن كیفیت، قائم به جسم نیست. اگر نور را مركب از ذرات بدانیم
خود نور جوهر می شود، و اگر نور را موج، و موج را كیفیت بدانیم، نور كیفیتی
می شود كه قائم به آن ماده ای است كه حامل این موج است، حال آن ماده هرچه
می خواهد باشد.
مقوله ی كیف از این جهت اشكال دارد، ولی در عین حال به كلی از اعتبار نمی افتد،
زیرا ما كیفیاتی داریم كه جسم نمی تواند خالی از آنها باشد. یكی از آنها شكل است.
اگر جسمی در عالم وجود دارد- چه ما همین [جسم ظاهری ] را جسم بدانیم و چه آن
را مركب از ذرات بدانیم- شكل هم وجود دارد.