مرحوم آخوند به چهار نحو به این استبعاد پاسخ می دهند. اولاً متَّبَع برهان است یعنی
انسان باید تابع برهان باشد نه تابع اقوال. ما باید خودمان را تابع دلیل كنیم نه اینكه
چون كسی نگفته است پس ما هم نگوییم. می گویند: «نحن ابناء الدلیل نمیل حیث
یمیل» . مرحوم آخوند در مباحث «جواهر و اعراض» مسئله ای نظیر این مسئله را
طرح می كند. معمولاً در هر زمانی بعضی از مردم در مورد افكار تازه ای كه معاصرین
می آورند چنین می گویند كه این حرفهایی كه شما می زنید هیچ كس نگفته است و
بنابراین حرف شما درست نیست. ایشان آنجا مثَل بسیار خوبی ذكر می كند. می گوید
انسان خوب است در مسائل علمی هم مانند مسافر باشد نه مانند قاطن و ساكن.
بعضی در مسائل علمی مانند كسانی هستند كه جایی را برای مجاورت انتخاب
كرده اند. اگر به یك فرد «مجاور» گفته شود كه چرا از آنجا نمی رود می گوید ما در
جوار حضرت هستیم و نمی خواهیم از اینجا دور بشویم. بعضی، مسائل علمی را در
حكم جوار حضرت قرار داده اند و نمی خواهند از جوار مسائلی كه به آنها خو
گرفته اند جدا بشوند. ولی بعضی دیگر حكم مسافر را دارند كه مرتب از شهری به
شهری منتقل می شوند. یك شهر را كه تماشا می كنند قانع به آن شهر نیستند، باز به
شهر دیگری می روند.
ایشان یك مطلب دیگر هم می گویند كه نكته ی خوبی است. می گویند هیچ وقت
آدم عاقل بدون دلیل با سخن بزرگان و سخن مشهور مخالفت نمی كند. این یك
حالت افراطی است كه بعضیها اساساً «بیماری تازه گویی» دارند و همین طور یك
حرفهایی ولو بی مبنا هم باشد مطرح می كنند. مرحوم آخوند می گوید ما بدون دلیل از
سخن جمهور عدول نكرده ایم. این اولاً.
ثانیاً، ما می توانیم این سخن حكما را كه امر غیر قارالذات را منحصر در زمان و
حركت دانسته اند و طبیعت را ذكر نكرده اند توجیه كنیم به طوری كه با حرف ما
منافات نداشته باشد. آن توجیه این است كه یك وقت سخن درباره ی ماهیت است.
اموری كه در ماهیت و مفهوم آنها عدم قرار خوابیده و در تعریف آنها عدم قرار اخذ
شده است، تنها حركت و زمان است. ما كه می گوییم طبیعت غیر قارالذات است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 567
مرادمان غیر قارالماهیة نیست؛ نمی گوییم در نفس مفهوم طبیعت، عدم القرار اعتبار
شده است بلكه می گوییم وجود جوهر طبیعی غیر قارالذات است.
بهتر این بود كه ایشان به جای حركت و زمان به مقوله ی «أن یفعل و أن ینفعل» مثال
می زدند. در چند فصل پیش خواندیم- اگرچه آقای طباطبایی اعتراضی در آنجا
داشتند
[1]- كه اصلاً مقوله ی «أن یفعل» همان حركت است با انتساب به فاعل
(تحریك) و مقوله ی «أن ینفعل» همان حركت است با انتساب به منفعل (تحرك) .
تحریك تدریجی یعنی «أن یفعل» و تحرك تدریجی یعنی «أن ینفعل» . در آنجا
می گفتیم اصلاً جزء تعریف و مفهوم این دو مقوله، تدرّج و غیر قارالذات بودن هست
ولی در باب حركت جوهری چنین نیست كه در مفهوم جوهر، عدم القرار اخذ شده
است بلكه وجود جوهر طبیعی، وجود غیرقارالذات است. وجود غیرقارالذات غیر
از ماهیت غیر قارالذات است. شاید كسانی كه گفته اند امر غیر قارالذات منحصر
است به حركت و زمان، نظرشان فقط به ماهیت بوده است نه به وجود.
معلوم است كه این فقط توجیهی برای حرف قدماست و الاّ آنها هیچ وقت میان
وجود و ماهیت تفكیك نمی كردند تا بگوییم نظرشان به وجود نبوده است.
[1] . [به ابتدای جلسه ی بیست وهشتم مراجعه شود. ]