ایشان بر برهان مرحوم آخوند اشكال كردند كه اینكه ما نیاز به وضع و محاذات
داریم برای این است كه نیاز به قرب داریم. وقتی منفعل از فاعل، بعید باشد مانع و
فاصله در كار است ولی وقتی با هم متحد هستند به طریق اولی قرب دارند.
جواب این است كه مرحوم آخوند ضمن بیان خود یك عبارت نیم سطری آورده
است كه به نظر ما همین نیم سطر است كه مورد توجه حاجی واقع نشده و درباره ی آن
سخنی نگفته است و همین عبارت است كه جواب اشكال دوم حاجی را می دهد. آن
عبارت این است: «و الاّ لتقدّمت المادة الشخصیة علی المادة» یعنی اگر بنا شود كه طبیعت
در خودش اثر بگذارد، هم فاعل باشد و هم منفعل، و به تعبیر دیگر از حیثی فاعل
باشد و از حیثی منفعل، لازم می آید كه خودش بر خودش تقدم داشته باشد.
دلیل مطلب این است كه طبیعت از آن جهت كه موجود در ماده است و تأثیر
می كند فاعل است و از آن جهت كه تأثیر می پذیرد منفعل است؛ یعنی در یك مرتبه
دارد اثر می دهد و در مرتبه ی دیگر دارد اثر می گیرد. شی ء در مرتبه ای كه اثر می دهد
تقدم دارد بر شی ء در مرتبه ای كه اثر می گیرد. این با اتحاد وجودی فاعل و منفعل
سازگار نیست، یعنی اگر فاعل و منفعل متحدالوجود باشند لازم می آید شی ء بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 520
خودش تقدم داشته باشد و تقدم شی ء بر نفس پیش می آید و بنابراین ملاك «دور»
در اینجا وجود دارد. اگر یك جسم بر جسم دیگری اثر بگذارد، این جسم از آن نظر
كه فاعل است بر آن جسم از آن نظر كه منفعل است تقدم رتبی دارد و این مانعی
ندارد چون دو موجودند. اما اگر جسم، خودش در خودش واقعاً فاعل باشد و موجِد
بالاستقلال در خودش باشد لازم می آید خودش بر خودش تقدم داشته باشد.
بنابراین تكیه ی بیشتر مرحوم آخوند در این برهان بر مسئله ی لزوم تقدم شی ء بر نفس
است و این را حاجی جواب نداده است.
پس این برهان مرحوم آخوند را هم ما می توانیم برهان تمامی بدانیم. ممكن
است در بحثهای آینده، ما به این برهان عود كنیم چون این بحث كه عرض از توابع
وجود موضوع خودش است بعدها هم خواهد آمد
[1].
[1] . سؤال: آیا اختلاف فاعل و قابل اختلاف حیثی نیست؟ .
استاد: حیثی است ولی اعتباری و حیثی محض نیست. ما قبلاً در باب اینكه حركت احتیاج به محرك
دارد گفتیم كه قابل نمی تواند عین فاعل باشد. حتی همان جا هم این حرف را گفتیم كه اگر شما
می بینید یك شی ء، خودش در خودش اثر می گذارد (كالطبیب یعالج نفسَه) ، آن شی ء از حیثی فاعل است و از
حیثی قابل. ولی این حیثیت، اعتباری نیست، واقعی است، یعنی برای اینكه یك شی ء هم فاعل باشد
و هم قابل، در واقع و نفس الامر باید دارای دو حیثیت باشد؛ از حیثی فاعل باشد و از حیثی قابل. حال
اینجا می گوید اگر بنا شود كه طبیعت خودش در خودش اثر بگذارد لازم می آید كه از حیث واحد
خودش بر خودش تقدم داشته باشد.