این مطلب برای آنچه كه در باب ربط حادث به قدیم گفته خواهد شد مفید است. در
باب ربط متغیر به ثابت كه قبلاً گذشت گفتیم كه قدما امثال بوعلی می گویند آن
چیزی كه میان ثابت و متغیر و میان قدیم ازلی و حادث، رابطه است حركت است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 571
حركت، حقیقتی است كه از یك وجهه ثابت است و از یك وجهه متغیر. از وجهه ی
ثابتش مرتبط است با ثابتها یعنی با ازلیها و از وجهه ی متغیرش مرتبط است با عالم كه
متغیر است.
این مطلب را بعد مرحوم آخوند در بحث ربط حادث به قدیم به كار خواهد برد
كه اصلاً حركت، خودش یك حقیقت نیست تا ارزش و لیاقت این را داشته باشد كه
رابط میان حادث و قدیم واقع شود. آن چیزی می تواند رابط میان حادث و قدیم
باشد كه حركت صفت آن باشد و به تعبیر دیگر حركت از لوازمش باشد. رابط میان
حادث و قدیم باید امری باشد كه حركت از حاقّ ذاتش انتزاع شود و آن طبیعت
است. بنابراین رابط میان متغیر و ثابت و میان حادث و قدیم «طبیعت جوهری»
است. حركت از آن جهت كه حركت است صلاحیت رابط واقع شدن میان ایندو را
ندارد و این حرف صحیحی است. این مطلب را به ذهن بسپاریم چون همه ی حرفهای
مرحوم آخوند با این حرف هماهنگ نیست.
اگر این مطلب را قبول كنیم مهمترین تعریفی كه برای حركت كرده اند و خود
مرحوم آخوند هم در باب تعاریف آن را قبول كرد قابل خدشه و مناقشه می شود.
طبق این تعریف كه از ارسطوست و بوعلی هم آن را پذیرفته است حركت عبارت
است از «كمالٌ اولُ لما بالقوة من حیث إنّه بالقوة» . در باب تعریف حركت چنین
اعتبار می شد كه حركت، خودش چیزی است، امری است حادث، و نوعی كمال
است و امر بالقوه ای به واسطه ی حركت به فعلیت می رسد. ولی بیان مرحوم آخوند در
اینجا، از آن بیان كاملتر است. ما در بحث ربط حادث به قدیم مجدداً این مطلب را
مطرح كرده تعابیر مختلف مرحوم آخوند را با یكدیگر مقایسه می كنیم.