بنای سخن مرحوم آخوند در اینجا بر این بود كه موضوع باقی همان ماده ی اولی است،
برای اینكه حركت در صورت واقع می شود و حركت در جوهر یعنی تبدل صور
جوهری، و این بدین معناست كه ماده در مراتب صورت، متغیر و متحرك است. در
اینجا این سؤال پیش آمد كه مگر ماده ی فلسفی و هیولای اولی شخصیت و وجود
مستقلی دارد تا بتواند باقی باشد و ملاك وحدت در حركت واقع شود
[1]؟ اگر صورت
متغیر باشد و ماده باقی باشد این مساوی است با استقلال ماده از صورت.
جواب دادند كه ما نمی گوییم ماده جدای از صورت وجود دارد؛ همیشه ماده
همراه یك صورتی است. در كون و فسادها كه آقایان قائل هستند، ماده همراه با
«صورةٌ مّا» است. در كون و فساد صورتها «متبادل» می شوند؛ یك صورت می رود و
صورتی دیگر جای آن را می گیرد. پس همیشه ماده در پناه یك صورتی است؛ در
پناه آن چیزی است كه به آن تشخص می دهد. پس آن كه باقی است «ماده مع
صورةٍ مّا» است. در باب حركت، صورتها «متبادل» نیستند بلكه «متبدل» هستند،
ولی «متبدل علی نعت الاتصال» هستند، از قبیل تبدل مراتب یك شی ء واحد. در
حركت به طریق اولی ماده همیشه همراه صورت است. در هر لحظه ای كه ماده را در
نظر بگیرید در پناه یك مرتبه از مراتب صورت است. پس هیولی همیشه «مع.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 467
صورةٍ مّا» باقی است.
[1] . در گذشته گفته شد كه ماده ی اولایی كه فلسفه قائل است از خود هیچ تشخص و وحدتی و هیچ بقا و
فنایی ندارد مگر به تبع صورت. ماده متشخص است به تشخص صورت، واحد است به وحدت
صورت، كثیر است به كثرت صورت، فانی است به فنای صورت و از خود هیچ حكمی ندارد. حتی
خود مرحوم آخوند در
تعلیقات شفا و یا در
اسفار چنین تعبیر كرده است كه وحدت هیولای اولی
«وحدت مبهمه» است. كلمه ی مبهم باز تا اندازه ای مبهم است. ایشان [در توضیح ] می گوید وحدت
مبهمه مثل «وحدت جنسی» است. وحدت جنسی در مقابل وحدت شخصی است. پس وحدت هیولی
وحدت جنسی است نه وحدت شخصی و لذا با كثرت شخصی منافات ندارد.
البته این مطلب در میان قدما هم مطرح بوده است كه وحدت هیولی چه نوع وحدتی است؟ وحدت
شخصی است یا وحدت نوعی و یا وحدت جنسی؟ از بعضی حرفهای مرحوم آخوند برمی آید كه
وحدت هیولی را وحدت جنسی می داند كه حاجی می خواهد آن را به نوعی توجیه كند و بگوید كه
وحدت هیولی از یك نظر وحدت جنسی است و از یك نظر دیگر وحدت شخصی است.