ایشان برهان دیگری بر حركت جوهری اقامه می كنند كه نزدیك به برهان قبل و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 523
مقرّب آن است
[1]. توضیح اینكه اگر یك طبیعت افراد كثیر داشته باشد هر یك از
افراد باید یك سلسله مشخِّصات داشته باشد كه مابه الامتیاز این فرد از افراد دیگر
است. گاهی تعبیر می كنیم به «مشخِّص» و گاهی به «مابه الامتیاز» .
اگر انسان محض بخواهد وجود پیدا كند یعنی چیزی كه فقط انسان است، نه
كمیت دارد نه كیفیت، نه وضع، نه زمان و نه مكان، این مساوی است با اینكه یك
حقیقت مجرد از ماده به وجود بیاید، و اگر حقیقت مجرد به وجود آید نوعش
منحصر در فرد می شود. معنی ندارد كه ما مثلاً دو انسان محض داشته باشیم.
شیخ اشراق قاعده ای ذكر كرده كه «صرف الشی ء لایتثنّی و لایتكرّر» كه حرف
درستی هم هست؛ یعنی اگر یك شی ء به صرافت خودش باقی باشد و اختلاف با غیر
خود پیدا نكند قابل تكرر و قابل تثنّی و تعدد نیست. چه وقت یك طبیعت قابل
تكرار است؟ آن وقتی كه آمیختگی با شی ء دیگر پیدا كند: انسانِ سفید، انسانِ سیاه؛
انسانِ در این وضع، انسانِ در آن وضع؛ انسانِ مضاف به آن انسان، یعنی انسانی كه
مولود آن دو انسان است، و انسانی كه مولود دو انسان دیگر است. اینهاست كه منشأ
تكثر می شود كه اصطلاحاً مشخِّصات یا عوارض مشخِّصه خوانده می شوند.
در اینجا این سؤال مطرح می شود كه آیا اینها ممیزات اند یعنی فقط سبب امتیاز
می شوند یا مشخِّص اند یعنی شخصیت و فردیت ایجاد می كنند و شی ء را از كلیت
بیرون می آورند؟ .
طبق یك قول وقتی مجموع مشخصات به یك كلی ضمیمه شود، كلی به شخص
تبدیل می شود، اما به عقیده ی مرحوم آخوند اینها مشخصات نیستند. اگر میلیونها
مفهوم را هم به یكدیگر ضمیمه كنیم محال است كه تشخص پیدا شود و آن مفهوم
همچنان كلی است. حتی وقتی می گوییم «پسر عمرو» ، این یك مفهوم كلی است،
چون افراد بسیاری می توانند پسر عمرو باشند. ملاك تشخص فقط وجود است و
بس؛ وجود شی ء است كه مشخِّص آن است. آنچه دیگران «مشخصات»
می شمارند در واقع علامات و اَمارات تشخص اند، یعنی عناوینی هستند كه حاكی از
تشخص اند، حاكی از آن وجود مشخَّص هستند. وضع، زمان، كم، كیف و أین خاص.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 524
- كه آنها مشخصات می شمارند- عناوینی هستند كه از یك وجود واحد حكایت
می كنند، یعنی یك وجود واحد بما هو واحد مصداق همه ی این عناوین است.
این بحث در باب كلی طبیعی به یك معنای دیگری می آید. آیا كلی طبیعی كه بر
فرد صدق می كند بر تمام وجود فرد صدق می كند یا فقط بر بعضی از وجود فرد
صدق می كند و بر مشخِّصاتش صدق نمی كند؟ آیا زیدی كه در اینجا هست به تمام
وجودش انسان است یا انسان است به علاوه ی وضع، كم و كیف خاص؟ [پاسخ این
است كه ] به قول یكی از اساتید ما زید با ریشش انسان است نه اینكه ریش خارج از
انسانیت است.
حال در اینجا مرحوم آخوند می خواهد بگوید آنچه كه در خارج انسان است و
این همه او را تجزیه می كنیم، و خیال می كنیم انسان است به علاوه ی چیزهای دیگری
مثل كمیت، كیفیت، وضع، زمان، در واقع این طور نیست. یك وجود واحد مصداق
همه ی این عناوین است، ولی این عناوین با نوعی تقدم و تأخر بر این وجود واحد
صدق می كنند، یعنی این وجود واحد اولاً و بالذات مصداق انسان است، ثانیاً و
بالعرض مصداق كمّ، كیف و مانند آن است. چیزی كه در خارج است، همین وجود
واحد بما هو واحد است كه «انسان متكمم متكیف زمانی مكانی» است. مشخِّصات
شی ء با خود شی ء دوگانگی ندارد و بنابراین حركت در مشخِّصات، عین حركت در
جوهر است.
طبق این بیان همه ی حركات عرضی جلوه های حركت در جوهر هستند. پس این
حرفها كه جوهر ثابت است و حركت در اعراض و مشخِّصات است و این همه
بینونت و جدایی میان جوهر و اعراض قائل شدن همه از «دوبینی» است. چشم
اَحْول است كه این دوبینی ها را دارد. در نظر دقیق نمی توانیم میان جوهر و اعراض
این همه دوگانگی قائل شویم كه نتیجه اش تفكیك در حركت و سكون باشد. اگر
حركت است در همه است و اگر نیست در همه نیست چون در واقع یك وجود واحد
است كه مصداق همه ی اینهاست.
پس برهان سوم از جهت وحدت جوهر و عرض یك درجه از مسئله ی تبعیت كه
در برهان دوم گفتیم جلوتر رفته است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 525
[1] . سؤال: خلاصه ی برهان قبل چیست؟ .
استاد: عرض كردیم وقتی كه عرض از توابع و لوازم و مراتب وجود جوهر است، در تمام احكام از
جمله حركت داشتن تابع جوهر است و امكان ندارد در هیچ حكمی از جوهر استقلال داشته باشد.