اما درباره ی تكاملهایی كه در طبیعت می بینیم مثل تكامل در رنگ یا رشد اعضا و
جوارح چه باید گفت؟ در اینجا باز یك حرف دقیق دیگری هست كه كاملاً باید به
آن توجه كرد. در هر مرتبه ای كه شی ء طبیعی حادث می شود حدوثش مساوی است
با زوالش، ولی گاهی استعدادات شدت پیدا می كند. هر استعدادی استعداد یك
مرتبه ی از فعلیت است. آن فعلیت كه پیدا شد شی ء استعداد یك فعلیتِ در مرتبه ی
عالیتر را پیدا می كند نه آنكه آنچه كه در مرتبه ی قبل بوده باقی می ماند و اینها روی
یكدیگر انباشته می شود. معمولاً این گونه تصور می شود كه معنی تكامل در طبیعت
این است كه طبیعت چیزی را تحصیل می كند، آن را نگه می دارد، بعد چیز دیگری
تحصیل می كند و به قبلی اضافه می كند و اینها روی هم انباشته می شود مانند كسی
كه پولهایی كه به دست می آورد خرج نمی كند و پیوسته بر مقدار آن می افزاید.
این یك نظر سطحی نسبت به طبیعت است. هرچه طبیعت به دست می آورد، در
آنِ بعد، دیگر از جنبه ی طبیعی آن مرتبه نیست ولی طبیعت در قدم بعد استعداد مرتبه ی
كاملتر را دارد. از نگاه حسی و ظاهری، تدریجاً بر جنین از نظر مادی اضافه می شود
و جنین اضافه ها را نگه می دارد ولی از نگاه دقیق فلسفی هرچه جنین در هر
مرتبه ای به دست می آورد آناً فانی می شود اما این فنا ملازم است با استعدادِ
به دست آوردن مرتبه ی بعد كه از مرتبه ی قبل كاملتر است. آنچه جنین بعد از نُه ماه دارد،
انباشته شده های این نُه ماه نیست و در واقع هیچ چیز انباشته نشده است بلكه در هر
قدمی كه جنین جلو آمده است استعداد مرحله ی كاملتر را پیدا كرده است. این بدنی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 377
جنین در این آن دارد در آنِ قبل هیچ چیزی نبوده است ولی بدن آنِ بعد، از بدن آنِ
قبل كاملتر است.
در مقامِ تشبیه مثل این است كه این طور فرض كنیم كه جنین در هر آن یك بدن
پیدا می كند (البته در واقع این طور نیست زیرا حركت امری متصل است) و در آنِ
بعد آن بدن معدوم می شود و بدنی كه یك درجه كاملتر است پدید می آید و همین
طور. نتیجه این است كه بدنِ در نُه ماهگی، كاملتر است از آن بدنِ در ماه اول و در
قدم اول، اما این نه به این معناست كه آنچه در آنجا بوده دائماً ذخیره شده و بر آن
افزوده شده است.
لازمه ی حركت جوهری و حركت ذاتی عالم این است كه هیچ مرتبه ای از طبیعت
در دو آن وجود ندارد یعنی طبیعت حدوث دائم و فنای دائم است. طبیعت آناً بتمامه
حادث می شود و بتمامه معدوم می شود، ولی حدوث و فنایی كه به یكدیگر متصلند
چون به نحو حركت است، نه اینكه در واقع معدوم شده و از نو حادث شود. پس در
مورد هرچه كه به طبیعت تعلق دارد از آن جنبه كه به طبیعت تعلق دارد، آنچه كه در
آنِ قبل بود در آنِ بعد نیست. حتی جدیدیها این مطلب را می گویند ولی بدون اینكه
عمق معنا را تعقل كرده باشند. می گویند [در میان حكمای قدیم ] هراكلیتوس به آب
نهر مثل زده است. این، مثل خوبی است ولی مشروط به اینكه انسان به عمق مثل
برسد. گفته است همه چیز مِثل جوی آب است و انسان هیچ وقت در یك نهر دو بار
شستشو نمی كند. نهر یك امر ثابت به نظر می آید. می گوییم این همان آب دیروز
است و حال آنكه آبی كه در این آن می بینیم در آنِ بعد نیست.
طبیعت یك جریان دائم است و بنابراین هیچ مرتبه ای از طبیعت در مرتبه ی بعد
نیست همچنان كه در مرتبه ی قبل نیست. در عین حال در طبیعت تكامل هست، چون
معنای تكامل این نیست كه افزوده ها و تحصیل شده های قبلی و بعدی روی یكدیگر
انباشته شود، بلكه معنی تكامل این است كه طبیعت در هر مرتبه ای استعداد یك
مرتبه از كمال را دارد و در مرتبه ی بعد استعداد كمال بیشتری را دارد. این است كه
مرتبه ی دوم بدن از مرتبه ی اول آن كاملتر است.
حتی در مثل رنگها هم باید همین طور بگوییم. سیبی كه قرمز می شود معنایش
این نیست كه مقداری قرمزی برای آن حاصل می شود و سیب این را برای خودش
نگه می دارد و بعد یك مقدار دیگر به آن می افزاید و باز آن را نگه می دارد تا بعد در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 378
آخر می شود قرمزِ قرمز. حاصل شدن هر درجه از قرمزی برای سیب ملازم است با
از بین رفتنش، ولی هر درجه كه از بین می رود سیب مستعد می شود برای اینكه در
مرتبه ی بعد درجه ی كاملتر را پیدا كند. در آن درجه ای كه آخرین حد قرمزی برای سیب
حاصل می شود این مجموع قرمزیهای قبل نیست كه در اینجا جمع شده است؛ هیچ
چیز از قبل در اینجا جمع نشده، بلكه این مرتبه ای است كه در آن آخرین استعداد
برای آخرین كمال پیدا شده است. به این ترتیب مسئله ی اشتداد و نیز مسئله ی حركت
أینی حل می شود.